تو را با حق آن آشنايي دهد كه از دست خويشت رهايي دهد
در قلمرو شعر کهن فارسی، نخستین موضوعی که از لحاظ ارزشهای اخلاقی اسلام، حائز اهمیت فراوان است، اندیشه یکتاپرستی و اعتقاد به توحید است .
در بيشتر آثار كهن فارسي، موضوع خداپرستي و بحث صفات جلال و جمال خداوند به گونهاي هنرمندانه مطرح شده و شاعران و نويسندگان موحد و حقيقتجوي با اعتقاد به: «اولُ العِلم معرفهُ الجبار» و با تكيه بر سخن شريف پيامبر اكرم(ص) که فرمود: «کلُّ اَمرِ ذی بالٍ لَم یَبدُء فیهِ بِبسم الله فَهُوَ اَبتَر» هر کار مهمی که با نام خداوند آغاز نشود، ناقص و ناتمام خواهد بود (ر.ک: جامع الصغیر، سیوطی، احادیث شماره 6285-6284) و بر اساس هنر شاعري و مهارت نويسندگي خویش، به اثبات وجود پروردگار و توصیف مظاهر رحمت و لطف او و بیان نظم و عظمت جهان هستی پرداختهاند.
توحید و یکتاپرستی در مکتب سعدی نيز از جایگاه خاصی برخوردار است. يكتاپرستي با فطرت و جوهر روح او عجين گشته است. او به پيروي از اين سنت ارجمند و به باور توحيدي خود، آثار خود را با یاد و نام خداوند يكتا و ستایشهای حکمت آمیز آغاز کرده است:
به نام خداوند جان آفرین حكيم سخن در زبان آفرين
خداوند بخشنده دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر
(سعدي، 1385: 305)
و نيز سروده است:
برخيز تا يك سو نهيم اين دلق اَزرق فام را بر باد قَلاشي دهيم اين شرك تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهاي با بتپرستي ميرود توحيد بر ما عرضه كن تا بشكنيم اصنام را
(همان: 531)
ایمان مذهبی و اعتقاد راسخ به مبانی دینی به ويژه توحید و يكتاپرستي در آثار سعدي آشكارا پیداست. به گونهاي كه توحيد سر سلسلة عقايد راسخ و شالوده همگي افكار و آرا و اقوال اوست و اين وجد و ذوق و عشق و جذبه كه در آثار او ديده ميشود، برخاسته از منبع توحيد و عرفان اوست.
او دلباختة پروردگاري است و سر به ستايش و پرستش خدايي ميسايد كه قرآن كريم او را توصيف نموده و نوع بشر را به گرويدن به او و پرستش او، دعوت ميكند؛ خدايي كه عالم را از نهانخانة نيستي به عرصة هستي آورده و به تدبير و حكمت بالغة خويش، كسوت وجود بر قالب آنان پوشانيده است. ذاتي يكتا و بيهمتا، ازلي و ابدي، از همه عيبي منزّه و از هر نقصي مبريٰ:
بري ذاتش از تهمت ضدّ و جنس غني ملكش از طاعت جنّ و انس
پرستار امرش همه چيز و كس بنيآدم و مرغ و مور و مگس...
مر او را رسد كبريا و مَني كه مُلكش قديم است و ذاتش غني...
بر احوال نابوده علمش بصير به اسرار ناگفته لطفش خبير...
نه مستغني از طاعتش پشت كس نه بر حرف او جاي انگشت كس
بر او علم يك ذره پوشيده نيست كه پيدا و پنهان به نزدش يكيست...
به امرش وجود از عدم نقش بست كه داند جز او كردن از نيست هست...
(همان: 306ـ305)
سعدی به خلق جهان که همه یکسره نهال خدایند، مهر می ورزد و از سر اين نوعدوستي، بشارتِ رحمت خداوندي را كه از كلام الله دريافته، در قالب نظم ونثر در لابهلاي حكايات و با زباني برخاسته از ذهن و دلي عاشق، به مخاطبان خود يادآور ميشود. صفات بيچوني كه برتر از خوف، رجا را در دل فروماندگان متبلور ميسازد:
دلهاى دوستان تو خون مىشود ز خوف باز از كمال لطف تو دل مىدهد رجا
(همان: 943)
اين صفات از ويژگيهايي برخوردار است كه در شرايط گوناگون، عرصه تجلي مييابد. عارفان و سالكان بر اين باورند كه هر یک از اسماء و صفات خدای تعالی را اثری است خاص خود و بنا بر آنچه در متون ديني ما آمده، اين اسماء و صفات خداوندي را به دو گروه تقسيم ميكنند:
1. صفات جماليه.
2. صفات جلاليه.
1. صفات جماليه: آن دسته از اسماء و صفات الهی است که دربرگيرنده معانی لطف، رفق، عطوفت ،رحمت و رأفت است همچون: علیم، رحیم، سلام، مؤمن، باری، مصوّر، غفار، وهاب، رزاق، فتاح، باسط، رافع، لطیف، خبیر، منعم، غفور، رئوف، مغنی، معطی، هادی، بدیع، رشید، مجیب، شافی و ... این اسماء و صفات خدای تعالی مظهر جمال اوست.
از نظر صوفیان چون خدای تعالی عالم را به صورت خود آفریده است، سراسر عالم زیبا و احسن است و جز زیبایی و حسن چیز دیگری در جهان آفرینش نیست و به این مناسبت است که خدا حسن و زیبایی را دوست دارد: «اِنّ الله جَمیلُ یُحِبُّ الجَمال.» (مسلم بن حجاج، 1429ق: 61). پس در جهان هستی جز حسن و لطف چیز دیگری نیست. (گوهرين، 1368: ج 4ـ3: 53). اين همان موضوعي است كه شاخص نگاه سعدي و افق انديشه او را در ارتباط بنده با رب و پروردگار خويش بنيان مينهد. يعني او با درك اين امر و اهميت آن، خداوندگاري را كه رحمتش و بخشايشش بر قهر و غضبش پيشي ميجويد، به مخاطبان خود با زبان نغز و در قالب نظم و نثر توصيف ميكند.
عزيزي كه هر كز درش سر بتافت به هر در كه شد، هيچ عزّت نيافت
(سعدي، 1385: 305)
بر اساس اين تعريف، در آثار سعدي اسماء و صفات جمالي الهي با تكرار بسيار، عبارت است از: آفريننده، آمرزگار، اله، الله ، ايزد، بار خدايِ عالم آراي، باري، بخشنده و بخشاينده، بديع، برتر از خيال و قياس و گمان و وهم، برفرازندة آسمان، بزرگ،بزرگتر، بندهپرور، بينا، بيمانند و انباز و جفت، بيمثل و مانند در اوصاف، بينشان، پادشاه گردانندة ملوك، پاك، پردهپوش، پروردگار، پناه، پوزشپذير، تربيت كننده، تعالي، تقدّس، توفيق دهنده، توانا، تواناي مطلق، توانگر، جان آفرين، جَلّ، جهان آفرين، جهانبان، حافظ، حبيب، حق، حكيم، حیّ، خطابخش، دادار، دارايِ خلق، دانا، دانندة نهان و آشكار، داور، درويش پرور، دستگير، رَبّ، رحمان، رزّاق، سُبحان، ستّار، سخن در زبان آفرين، سلطانِ عزّت، صاحبِ الطافِ خفيّه، صاحبِ انعام، صاحبِ جمال، صاحبِ جود، صاحبِ حُكم، صاحبِ حِكمت، صاحبِ حلم، صاحبِ خزانة غيب، صاحبِ رحمت، صاحبِ شرم، صاحبِ عزّت، صاحبِ عفو، صاحبِ علم، صاحبِ فضل، صاحبِ قدرت، صاحبِ كرم، صاحبِ لطف، صاحبِ نور، صانع، صمد، صورتگر، عالِم الغيب، عَزّ، عزيز، عظيم، علا، غفور، غني، غيبدان، فرمانده، قديم، كارساز، كردگار، كريم، لايزال، مالكِ زمين، مُجيب، مجيد، مدبّر، مُستعان، مسكيننواز، مَلِك، مهربان، مهيمن، نعمتدهنده، نقشبند، نكوكار، نيكيپسند، نگارنده، نويسنده عمر و روزي، وكيل، ياريگر و يزدان.
صفاتي كه سعدي در جاي جاي كلامش آن را برميشمرد:
بار خدايا ! مهيمني و مدّبر وز همه عيبي مقدّسي و مبّرا
(همان: 521) 1. ط/ بیت 12
اول دفتر به نام ايزد دانا قادر روزي رسان و حّي توانا
(همان)
دست در دامن عفوت زنم و باك ندارم كه كريمي و حكيمي و عليمي و قديري
(همان: 888)
آن كه جان بخشيد، روزي داد و چندين لطف كرد هم ببخشايد چو مشتي استخوان باشم رميم
(همان: 805)
2.صفات جلاليه: جلال مظهر قهر اسماء و صفات و افعال الهي است. (آملي، 1386: 114). اين اصطلاح در آثار صوفيان به معني اسماء و صفات و افعال قهريه خداي تعالي است. اسماء و صفاتي چون: جليل، قهار، قادر، مقتدر، جبار، متكبر، قابض، خافض، مُذّل، منتقم، ذوالجلال و الاكرام، بصير، قاهر، غيور، شديدالعقاب. (گوهرين، 1368، ج 4ـ3: 48ـ47).
و از آنجا كه سعدي خداوندگارش را با رحمت و بخشايش و لطف و احسان فراگير و بيعلتش ميشناسد، اين صفات جلاليه در آثار سعدي با بسامد بسيار اندكي آن هم بنابر ضرورت و به حكم انذار رخ مينمايد، صفاتي چون: جَليلُ الصِّفات،جزا دهنده، عذاب كننده، قّهار، قادر، صاحبِ خشم، صاحب جلال و ذوالجلال.
جايى كه تيغ قهر برآرد مهابتت ويران كند به سيل عرم جنّت سبا
(سعدي، 1385: 941)
گر جمله را عذاب كنى يا عطا دهى كس را مجال آن نه كه آن چون و اين چرا
(همان)
گاهى سموم قهر تو،هم دست با خزان گاهى نسيم لطف تو، همراه با صبا
(همان)
كنكاش در كليات سعدي نشانگر بسامد بالاي صفات جماليه بر صفات جلاليه حق تعالي است.
سعدي در لابهلاي حكايات و اشعار خويش پيوسته صفات جماليه خداوند را برميشمرد. در جهاننگري او خداوند و امید به فضل و لطف و رحمت او تنها سرمایه بندگان برای عفو و رستگاری به شمار میآید.
سعادت به بخشایش داور است نه در چنگ و بازوی زورآور است
(همان: 429)
خداوندگار او نسبت به انسانهای بخشاینده و دادگر، بخشایشگر است:
که حق مهربان است بر دادگر ببخشای و بخشایش حق نگر
(همان: 340)
و معتقد است كه اينچنين خداوندگاري را تنها با عشق و مکاشفه و مراقبه میتوان شناخت، اما نتوان توصيف نمود:
گر کسی وصف او ز من پرسد بیدل از بینشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند برنیاید ز کشتگان آواز
(همان: 5)
خداوند تنها بخشنده، تنها پناه و تنها نیکبختیدهنده است:
مکن سعدیا دیده بر دست کس که بخشنده پروردگار است و بس
اگر حقپرستی ز درها بَسَت که گر وی براند نخواند کَسَت
گر او نیکبختت کند سر برآر وگر نه سر ناامیدی بخار
(همان: 436)
صاحب نعمت اصلی خداوند است؛ بنابراین سپاس، تنها ویژه اوست. نعمت انسانِ سپاسگزار افزون خواهد شد و نعمت فرد ناسپاس، زوال خواهد یافت:
بزرگی از او دان و منّت شناس که زایل شود نعمت ناسپاس
اگر شکر کردی بر این ملک و مال به مالی و ملکی رسی بیزوال
(همان: 335)
آنجا كه ميتوان عزّت و ارجمند يافت، تنها درگاه بيچون اوست:
عزیزی و خواری تو بخشی و بس عزیز تو خواری نبیند ز کس
(همان: 509)
و نيز:
از تو به که نالم که دگر داور نیست وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آن را که تو رهبری کسی گم نکند وآن را که تو گم کنی، کسی رهبر نیست
(همان: 297)
و نيز اوست كه تنها روزیرسان بیچون و چرای تمامی مخلوقات در هر شرایطی است:
ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان در رزق بر کس نبست
ادیم زمین، سفرة عام اوست بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست...
چنان پهن خوان کرم گسترد که سیمرغ در قاف قسمت خورد...
مهیّا کنِ روزی مار و مور وگر چند بیدست و پایند و زور
(همان: 306ـ305)
غايت بندگي رضايت و خشنودي پروردگار است:
چو راضی شد از بنده یزدان پاک گر اینها نگردند راضی، چه باک؟
(همان: 470)
خدايي كه: «پردة ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفة روزی به خطای مُنکَر نبُرد». (همان: 3).
خدایسعدی از بندگانش دستگیری میکند، گنه کاران را میبخشد و آنان همیشه میتوانند به امید رحمت حقباشند. خدای سعدی برای بندگانش تکیه گاهی استوار است و پر محبت که عفوششامل حال بندگان می شود. ستارالعیوب است و دشمنان را روزی رسان؛ تا چه رسدبه دوستان. سعدي او را كريم ميبيند و خطابخش و پوزشپذير و بر آن است كه: «برِ عارفان جز خدا هيچ نيست».
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفت این با حقایق شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس
(همان: 393)
خداوندگاري كه سايه بزرگياش چنان وسيع و حيرت انگيز است كه: « هر گاه كه يكى از بندگان گنهكار پريشان روزگار، دست اِنابت به اميد اِجابت به درگاه حق جَلِّ و عَلا بردارد، ايزد تَعالى در وى نظر نكند. بازش بخواند، باز اعراض كند، بازش به تضرّع و زارى بخواند، حقْ سُبحانَهُ و تعالى فرمايد: يا مَلائكتى قَدِ استَحْيَيْتُ مِنْ عَبدى و ليسَ لهُ غيرى فَقْد غَفَرتُ لَهُ. دعوتش را اجابت كردم و حاجتش برآوردم كه از بسيارى دعا و زارى بنده همى شرم دارم».
كرم بين و لطفِ خداوندگار گنه بنده كردهست و او شرمسار
(همان: 4)
لحن مناجات و نیایش او با خداوندگار، مملو از خلوص، پاکی و خضوع محض است . در توصيف او، بندگان، فروماندة نفس امّارهاند. از بندة خاكسار گناه سر ميزند، ولي به عفو خداوندگار اميدوار است:
بضاعت نياوردم الا اميد خدايا ز عفوم مكن نااميد
(همان: 513)
چون شاخ برهنه دست برميآورد: «كه بيبرگ از اين بيش نتوان نشست» و از سرِ خضوع و اخلاص و از زبان همگان ميسرايد:
نفس می نیارم زد از شُکر دوست که شُکری ندانم که درخورد اوست
عطاییست هر موی از او بر تنم چگونه به هر موی شکری کنم...
(همان: 476)
گسترة بخشايش و رحمت او را تا بدانجاي ميبيند كه:
گر خلق تكيه بر عمل خويش كردهاند ما را بس است رحمت و فضل تو متكا
(همان: 943)
چشم گناهكار بوَد بر خطاى خويش ما را ز غايت كرمت چشم در عطا
(همان)
گناه آيد از بندة خاكسار به امّيد عفو خداوندگار
يا رب! به لطف خويش گناهان ما بپوش
همواره از تو لطف و خداوندى آمدهست
(همان: 943)
اهميت اين امر چنان است كه سعدي در بوستان خويش، بابي را به توبه و يافتن راه صواب اختصاص ميدهد تا صريح و آشكار عظمت بخشايش خداوندي را يادآور شود. بسامد بسيار اين امر؛ يعني سخن راندن از مغفرت، عفو و بخشايش خداوندي در پرتو يقين و اميدي ترديدناپذير، نشان از اعتقاد راسخ او به اين صفت جمالي خداوندگار است . از سوي ديگر براي تاكيد بر اين باور، پس از استغاثه و طلب بخشندگي از بارگاه رئوف غفور، مسئله شفاعت را عنوان ميكند. امري كه بار ديگر بر رحمت ربوبي پروردگار تاكيد ميورزد. اصلي ديني كه با تمام مشتقات خود «سی بار» در سورههای مختلف قرآن به گونه نفی و اثبات به کار رفته است. آیاتی که شفاعت را مخصوص خدا و يا منوط به اذن خداوند میداند. سعدي بر اين اصل پاي ميفشارد و بار ديگر تجلي رحماني خداوند را بر بندگانش يادآور ميشود:
پيمبر كسى را شفاعتگر است كه بر جادة شرع پيغمبر است
(همان: 501)
خداوند فرمان چون خواهد كه خطايى ببخشد اثر عنايت فرا نمايد، بزرگان به فراست معلوم كنند و شفاعت بخواهند؛ پس آنگه به عهد و توبه و شرط صلاحيت، گناه آن كس عفو كند». (همان: 1167)
ور آبت نماند شفيع آر پيش كسى را كه هست آبروى از تو بيش
به قهر ار براند خداى از دَرَم روان بزرگان شفيع آورم
(همان: 502)
و سعدی اين همه را دربارگاه دلدادگي و پیروی از شریعت مصطفی(ص) میبيند:
مپندار سعدی که راه صفا توان رفت جز بر پی مصطفی
(همان: 307)
پى نيك مردان ببايد شتافت كه هرك اين سعادت طلب كرد، يافت
(همان: 501)
منابع:
1. آملي، حيدر بن علي (1386). جامع الاسرار و منبع الانوار به اهتمام رساله نقد النقود في معرفه الوجود، با تصحيح و دو مقدمه از هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيي، ترجمه فارسي مقدمهها از جواد طباطبايي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
2. سعدي، مصلح بن عبدالله (1385). كليات سعدي، به تصحيح محمدعلي فروغي، تهران: هرمس؛ مركز سعديشناسي.
3. سيوطي، عبدالرحمن ابن ابيبكر (بيتا). جامع الصغير في احاديث البشير و النذير، بيروت: دارالفكر، ؟ ج.
4. گوهرين، صادق (1368). شرح اصطلاحات تصوّف، تهران: زوار، ج 4ـ3.
5. مسلم بن حجاج (1429ق). صحيح مسلم، تحقيق و تخرج احمد زهوه، احمد عنايه، بيروت: دارالكتب العربي.
كوروش كماليسروستاني