•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

دو سه‌ نكته‌ بر شروح‌ سعدي‌

سعيد حميديان‌


            پيش‌ از ورود به‌ اصل‌ مبحث‌، ذكر يكي‌ دو نكته‌ ضروري‌ است‌:
            نخست‌ اين‌ كه‌ اين‌ نشست‌ درباره‌ شيخ‌ بزرگ‌ سعدي‌ شيرازي‌ است‌ و بسي‌ شايسته‌تر بود كه‌ يادي‌ از يكي‌از سعدي‌شناسان‌ بزرگ‌ روزگار ما كه‌ چند سالي‌ است‌ در ميان‌ ما نيست‌ و روي‌ در نقاب‌ خاك‌ كشيده‌ است‌،مي‌شد، كه‌ اين‌ بنده‌ از ابتداي‌ جلسه‌ تاكنون‌ كه‌ انتهاي‌ آن‌ است‌ هرچه‌ انتظار بردم‌ و گوش‌ خواباندم‌ سخني‌ وياد كردي‌ از ايشان‌ نشنيدم‌. مرادم‌ استاد روانشاد، اسوه‌ نيكوي‌ علم‌ و اخلاق، دكتر غلامحسين‌ يوسفي‌ است‌ كه‌در مدت‌ عمر پربار خويش‌ اهتمامي‌ خاص‌ به‌ سعدي‌ و كار و بار سعدي‌ پژوهي‌ داشت‌، از جمله‌ (و علاوه‌ برمقالات‌ متعدد ممتّع‌ در اين‌ باره‌) به‌ تصحيح‌ عالي‌ بوستان‌ و گلستان‌ همت‌ گماشت‌ و اين‌ دو را به‌ علاقه‌مندان‌ وپژوهندگان‌ عرضه‌ كرد و در كار تصحيح‌ بقيه‌ آثار شيخ‌، يعني‌ غزليات‌ و ديگر اشعار او، بود كه‌ اجل‌ مهلت‌ نداد.به‌ هر حال‌ بنده‌ جبران‌ مافات‌ مي‌كنم‌ و ياد ايشان‌ را در اين‌ نشست‌ گرامي‌ مي‌دارم‌.
            دوم‌ اين‌ كه‌ دوست‌ گرانمايه‌ دانشور، جناب‌ آقاي‌ دكتر علي‌ رواقي‌، در سخنراني‌ ممتّع‌ و راهگشايي‌ كه‌درباره‌ سبك‌ و سبك‌شناسي‌ داشتند، به‌ حق‌ متذكر لزوم‌ِ فراوان‌ِ كار و پژوهش‌ درباره‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ زبان‌پارسي‌ به‌ عنوان‌ پايه‌ و مقدمه‌ تحقيق‌ در زمينه‌ سبك‌شناسي‌ شدند. مي‌خواهم‌ در تأييد اين‌ مطلب‌ بسيار مهم‌ وضروري‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ بنده‌ هم‌ سال‌هاست‌ در كلاس‌هاي‌ درس‌ و جاهاي‌ ديگر گلو مي‌دَرَم‌ كه‌: اين‌سبك‌شناسي‌ كه‌ ما داريم‌ (بي‌آنكه‌ قصد جسارت‌ يا كوچك‌ شماري‌ كارهاي‌ سودمندي‌ كه‌ تاكنون‌ در اين‌ باره‌صورت‌ گرفته‌ است‌ در ميان‌ باشد) پايه‌ و بنياد علمي‌ِ درستي‌ ندارد؛ زيرا اولاً هم‌چنان‌ كه‌ جناب‌ دكتر رواقي‌فرمودند، هيچ‌ كار اساسي‌ و كاملي‌ درباره‌ گونه‌هاي‌ گوناگون‌ زبان‌ پارسي‌ انجام‌ نشده‌ و ثانياً آنچه‌ در اين‌مورد مي‌بينيم‌ به‌ قول‌ يكي‌ از ايرانشناسان‌ مشهور، پروفسور ريكاردو زيپولي‌، در مقدمه‌ انگليسي‌شان‌ برفرهنگ‌ بسامدي‌ ديوان‌ حافظ‌ (كه‌ چند سال‌ پيش‌ با آوانويسي‌ لاتين‌ و در تيراژ محدودي‌ انتشار يافت‌ و البته‌تنها فرهنگ‌ بسامدي‌ِ درست‌ و كامل‌ و روشمندانه‌ درباره‌ اشعار خواجه‌ شيراز است‌) كارهايي‌ كه‌ ايرانيان‌ درسبك‌شناسي‌ كرده‌اند «امپرسيونيستي‌» impressionistic است‌، يعني‌ اين‌ كه‌ هركسي‌ بر سبيل‌ نگاه‌ و ديدگاه‌ وسيلقه‌ خود و بر حسب‌ دريافت‌ و تأثر شخصي‌ خودش‌ از اين‌ يا آن‌ شعر و اثر چيزي‌ در زمينه‌ سبك‌شناسي‌نوشته‌ است‌. هم‌ از اين‌ روست‌ كه‌ در سبك‌شناسي‌ ما نه‌ مبناي‌ درستي‌ براي‌ نامگذاري‌ سبك‌ها هست‌ و نه‌ پايه‌علمي‌ و متقني‌ براي‌ بحث‌هاي‌ سبكي‌. لذا بنده‌ مي‌خواهم‌ از خود جناب‌ دكتر رواقي‌ (كه‌ مي‌دانم‌ سال‌هاست‌ باگروه‌ِ تحت‌ نظر ايشان‌ در همين‌ زمينه‌ گونه‌هاي‌ زباني‌ و امور لغوي‌ و غيره‌ تلاش‌ كرده‌اند) درخواست‌ كنم‌ كه‌پيش‌ قدم‌ شوند و حاصل‌ پژوهش‌هايشان‌ را درباره‌ اين‌ گونه‌ها و كلاً هر آن‌ چه‌ مي‌تواند به‌ پيشبرد تحقيقات‌سبك‌شناسي‌ مددي‌ برساند در اختيار اهل‌ اين‌ شعبه‌ قرار دهند، كه‌ بي‌ترديد سعي‌ مأجور و مشكوري‌ خواهدبود.
            ابتدا بگويم‌ اين‌ كه‌ در عنوان‌ سخنراني‌ بنده‌ «دو سه‌ نكته‌» آمده‌، تصور نشود كه‌ از روي‌ آسان‌گيري‌ و به‌اصطلاح‌ سَرسَري‌ است‌، زيرا من‌ در اين‌ مورد از كلام‌ نظامي‌ گنجه‌اي‌ تأثير گرفته‌ و به‌ آن‌ تبّرك‌ جسته‌ام‌ كه‌ او«دو سه‌» را از باب‌ بيان‌ قلّت‌ و كم‌ شماري‌ بارها و بارها به‌ كار برده‌ است‌، مثلاً در باب‌ قدرت‌ صنع‌ الهي‌مي‌گويد:
زاين‌ دو سه‌ چنبر كه‌ بر افلاك‌ زد
هفت‌ گره‌ بر كمر خاك‌ زد
            يا خطاب‌ به‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ درباره‌ كافران‌، اينان‌ را «دو سه‌» (به‌ قول‌ خودمان‌: يك‌ مشت‌) مي‌خواند:
با دو سه‌ در بندِ كمربند باش‌
كم‌ زن‌ِ اين‌ كم‌ زده‌ چند باش‌
            و مورد فراوان‌ِ ديگر. به‌ هر حال‌ اين‌ هم‌ براي‌ خود نكته‌اي‌ است‌.
            تاكنون‌ شرح‌هاي‌ متعددي‌ بر بوستان‌ و گلستان‌ سعدي‌ نگاشته‌ شده‌ كه‌ اغلب‌ سودمند افتاده‌ و هريك‌ ازشارحان‌ به‌ فراخور حال‌ و مجال‌ گوشه‌هاي‌ فراواني‌ از مسايل‌ مربوط‌ به‌ متن‌ و غيره‌ را بيان‌ كرده‌اند، ليكن‌درباره‌ «به‌ جاه‌ِ» و معناي‌ اصطلاحي‌ِ آن‌ هيچ‌گونه‌ مطلب‌ و اشاره‌اي‌ در اين‌ شرح‌ها به‌ چشم‌ نمي‌خورد، بلكه‌همه‌جا آن‌ را به‌ معناي‌ لغوي‌ و تحت‌ اللفظي‌ گرفته‌اند، يعني‌ آن‌ را صرفاً «به‌ مقام‌ِ»، «به‌ جايگاه‌» و امثال‌ اين‌هاگفته‌اند و حال‌ آن‌ كه‌ به‌ نظر اين‌ جانب‌ «به‌ جاه‌ِ» (و مترادفات‌ آن‌ از قبيل‌ «به‌ بخت‌ِ»، «به‌ اقبال‌» و غيره‌) معناي‌اصطلاحي‌ دارد، به‌ شرحي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌.
            در گلستان‌ شيخ‌ ـ عليه‌الرحمه‌ ـ باب‌ اول‌ حكايتي‌ آمده‌، بسي‌ پر معني‌ و دل‌انگيز، با اين‌ آغاز: «يكي‌ ازرفيقان‌ شكايت‌ روزگار نامساعد به‌ نزد من‌ آورد كه‌ كفاف‌ اندك‌ دارم‌ و عيال‌ بسيار و طاقت‌ بارفاقه‌نمي‌آرم‌...الخ‌». مطابق‌ حكايت‌، آن‌ رفيق‌ سعدي‌ پس‌ از بيان‌ِ فقر و عائله‌مندي‌ خود و عذاب‌ اهل‌ و عيال‌ و عدم‌كفاف‌ِ عايدي‌ به‌ سعدي‌ متوسل‌ مي‌شود تا بلكه‌ راهي‌ براي‌ نجات‌ او از اين‌ دشواري‌ پيش‌ پاي‌ وي‌ بگذرد و درضمن‌ مي‌گويد: «در علم‌ِ محاسبت‌ چنان‌ كه‌ معلوم‌ است‌ چيزي‌ دانم‌ و اگر به‌ جاه‌ شما جهتي‌ معين‌ شود كه‌موجب‌ جمعيت‌ خاطر باشد...الخ‌».1
            درباره‌ همين‌ «به‌ جاه‌» در شروح‌ گلستان‌ و بوستان‌ (كه‌ در اين‌ كتاب‌ هم‌ به‌ همين‌ معني‌ اصطلاحي‌ كه‌عرض‌ مي‌كنم‌ آمده‌ است‌) يا اصلاً چيزي‌ نگفته‌اند و يا اگر هم‌ گفته‌اند معناي‌ دقيق‌ و درست‌ نيست‌ و اين‌ ايراد هم‌ناشي‌ عدم‌ توجه‌ به‌ مفهوم‌ و كابرد اصطلاحي‌ آن‌ است‌. از جمله‌ در شرح‌ استاد دكتر خليل‌ خطيب‌ رهبر ازگلستان‌ (بر اساس‌ طبع‌ روانشاد محمدعلي‌ فروغي‌) تنها مي‌خوانيم‌: «جاه‌: مرتبه‌ و منزلت‌».2گفتني‌ است‌ كه‌سعدي‌ همين‌ اصطلاح‌ را در بوستان‌ نيز به‌ كار برده‌، چنان‌ كه‌ در ستايش‌ ابوبكر سعد بن‌ زنگي‌ گفته‌ است‌:
از آن‌ پيش‌ حق‌ پايگاهش‌ قوي‌ است
‌كه‌ دست‌ ضعيفان‌ به‌ جاهش‌ قوي‌ است‌3
            در توضيحات‌ بوستان‌ از استاد فقيد، مرحوم‌ دكتر غلامحسين‌ يوسفي‌ نيز، با آن‌ كه‌ در دقت‌ِ نظر آن‌ روانشاد در تهيه‌ شروح‌ و توضيحات‌ فراوان‌ و سودمند ايشان‌ ترديدي‌ نيست‌، معنايي‌ در خورِ «به‌ جاه‌ِ»نيست‌، بلكه‌ باز بدون‌ التفات‌ به‌ معناي‌ اصطلاحي‌ آن‌ به‌ صورتي‌ نادرست‌ معني‌ شده‌ است‌ بدين‌ گونه‌: «از آن‌رو پيش‌ خداوند مقامي‌ بلند دارد كه‌ ناتوانان‌ به‌ شكوه‌ و جلال‌ وي‌ تكيه‌ دارند و نيرومندند».4از اين‌ جمله‌ هم‌آشكار است‌ كه‌ شارع‌ فقط‌ معناي‌ لغوي‌ و لفظي‌ را ارايه‌ فرموده‌اند و لاغير.
            و اما به‌ نظر اين‌ جانب‌ هم‌ چنان‌ كه‌ استعمال‌ «به‌ جاه‌» در هر دو كتاب‌ سعدي‌ نشان‌ مي‌دهد، اين‌ لفظ‌ معادل‌همان‌ است‌ كه‌ در متون‌ قديم‌ «به‌ اقبال‌ِ» (يا «از اقبال‌ِ»)، «به‌ بخت‌ِ» و امثال‌ اين‌ها به‌ كار رفته‌ و امروز در اصطلاح‌عامّه‌ چيزهايي‌ از قبيل‌ «از دولت‌ِ سر»، «به‌ بركت‌ِ وجود»، «از سايه‌ سرِ» و جز اين‌ها گفته‌ مي‌شود. در حكايت‌گلستان‌ نيز آن‌ رفيق‌ تنگدست‌ به‌ عنوان‌ احترام‌ به‌ سعدي‌ و در مقام‌ درخواست‌ فروتنانه‌ مي‌گويد: اگر از دولت‌ِسرِ (يا به‌ لطف‌ِ، به‌ بركت‌ وجود) يا به‌ پايمردي‌ شما شغلي‌ و ممّر معاشي‌ براي‌ من‌ فراهم‌ شود از اين‌ مشكل‌رهايي‌ خواهم‌ يافت‌. در بيتي‌ از اوايل‌ بوستان‌ هم‌ كه‌ نقل‌ شد، شاعر مي‌گويد: ممدوح‌ از آن‌ جهت‌ نزد خداوندمقامي‌ والا دارد كه‌ مردم‌ فرودست‌ به‌ بركت‌ وجود و در سايه‌ لطف‌ و اقتدار او آسوده‌اند و ديگر ناتوان‌ و مقهورزورگويي‌ و اجحاف‌ِ توانگران‌ و قدرتمندان‌ نيستند. جالب‌ توجه‌ است‌ كه‌ هم‌ ولايتي‌ِ بزرگ‌ و خلف‌ والا مقام‌شيخ‌ اجل‌، يعني‌ حافظ‌، نيز همين‌ اصطلاح‌ را، منتهي‌ با حرف‌ِ اضافه‌ «از» به‌ كار برده‌ (= از جاه‌ِ):
از جاه‌ عشق‌ و دولت‌ رندان‌ پاكباز
پيوسته‌ صدر مصطبه‌ها بود مسكنم‌
            كه‌ باز يعني‌ از دولت‌ِ وجود و به‌ بركت‌ِ وجود رندان‌...
            اكنون‌ كه‌ معناي‌ اصطلاحي‌ِ «به‌ جاه‌ِ» و «از جاه‌ِ» را روشن‌ و توضيح‌ كرديم‌ بد نيست‌ به‌ دو سه‌ مترادف‌ يامعادل‌ نزديك‌ آن‌ در متون‌ كهن‌ اشاره‌ و شواهدي‌ براي‌ آنها ذكر كنيم‌.
به‌ اقبال‌:
رودكي‌ مي‌گويد:
امروز به‌ اقبال‌ تو اي‌ مير خراسان‌
هم‌ نعمت‌ و هم‌ روي‌ نكو دارم‌ و سناد5
از اقبال‌:
نظامي‌ (به‌ همان‌ معني‌، ليكن‌ در مقامي‌ طنزگونه‌، خطاب‌ به‌ مخاطبي‌ فرضي‌):
دل‌ اگر اين‌ مهره‌ آب‌ و گل‌ است
‌خر هم‌ از اقبال‌ تو صاحبدل‌ است‌6
به‌ بخت‌:
فردوسي‌ (از زبان‌ پيلسم‌ توراني‌، خطاب‌ به‌ پيران‌ ويسه‌ كه‌ مي‌خواهد او را از جنگ‌ با رستم‌ پرهيز دهد):
كه‌ گر من‌ كنم‌ جنگ‌ِ جنگي‌ پلنگ
‌نيارم‌ به‌ بخت‌ تو بر شاه‌ ننگ‌7
***
            اينك‌ يك‌ نكته‌ ديگر را هم‌ بگويم‌ و به‌ تصديع‌ پايان‌ دهم‌، و آن‌ درباره‌ معناي‌ «آتش‌ پارسي‌» در كتاب‌ارجمند بوستان‌، هم‌ به‌ توضيح‌ شادروان‌ دكتر يوسفي‌، است‌.
            شيخ‌ در «حكايت‌ درويش‌ صاحب‌ نظر و بقراط‌ حكيم‌» از باب‌ هفتم‌ مي‌فرمايد:
مرا كاين‌ سخن‌هاست‌ مجلس‌ فروز
چو آتش‌ در او روشنايي‌ و سوز
نرنجم‌ ز خصمان‌ اگر برتپند
كز اين‌ آتش‌ پارسي‌ در تبند8
            در توضيحات‌ بيت‌ اخير نيز مصحح‌ و شارح‌ فقيد به‌ معناي‌ درست‌ و دقيق‌ «آتش‌ پارسي‌» عنايت‌نفرموده‌اند، زيرا در بخش‌ توضيحات‌ در ذيل‌ شماره‌ 3232 مي‌خوانيم‌: «آتش‌ پارسي‌: سعدي‌ شهر فارسي‌خود را به‌ آتش‌ تشبيه‌ كرده‌. مقصود آن‌ كه‌ از اين‌ شعر فارسي‌ِ آتشين‌ در تب‌ و تابند». در اين‌ باب‌ بايد عرض‌كنم‌ «آتش‌ پارسي‌» به‌ معناي‌ تبخال‌ است‌ و در بيت‌ دوم‌، كلماتي‌ چون‌ «برتپند» و «در تبند» مؤيد همين‌ معني‌است‌ و سعدي‌ با بيان‌ بسيار ظريف‌ خود معناي‌ مذكور را (البته‌ همراه‌ با ايهام‌) درج‌ كرده‌ است‌. توضيح‌ اين‌ كه‌تبخال‌ مطابق‌ عقيده‌ عامه‌ در مواردي‌ همچون‌ سريع‌ از جاي‌ برخاستن‌ (حضار ارجمند و به‌ ويژه‌ اساتيدگرانمايه‌ حتماً به‌ واژه‌ «برتپند» كه‌ ارتباط‌ بدين‌ معني‌ دارد عنايت‌ مي‌فرمايند) و بيش‌ از آن‌ در هنگام‌ بروز تب‌(در تبند) در كناره‌هاي‌ لب‌ پديد مي‌آيد. البته‌ ممكن‌ است‌ علاوه‌ بر معناي‌ تبخال‌، معناي‌ آتشكده‌ پارسيان‌ (مثلاًآذربرزين‌ كه‌ در فارس‌ بوده‌ است‌) نيز به‌ صورت‌ ايهامي‌ اراده‌ شده‌ باشد، ولي‌ به‌ هر حال‌ معناي‌ «آتش‌پارسي‌» در متن‌ مذكور همان‌ است‌ كه‌ گفتيم‌. گفتني‌ است‌ معنايي‌ كه‌ مرحوم‌ دكتر يوسفي‌ گفته‌اند، يعني‌ تشبيه‌سخن‌ خود به‌ آتش‌ و اين‌ كه‌ اين‌ سخن‌ «آتشين‌» است‌، غلط‌ نيست‌ ليكن‌ عيب‌ بارز شرح‌ بيت‌ مذكور همانا عدم‌التفات‌ به‌ معناي‌ اصلي‌ و اولي‌' است‌.
پي‌نوشت‌:
1. سعدي‌، گلستان‌، با معني‌ واژه‌ها و شرح‌ جمله‌ها و ]...[ به‌ كوشش‌ دكتر خليل‌ خطيب‌ رهبر، تهران‌،صفي‌عليشاه‌، تاريخ‌ پيشگفتار 1348، ص‌ 91.
2. همان‌جا.
3. سعدي‌، بوستان‌، به‌ تصحيح‌ و توضيح‌ دكتر غلامحسين‌ يوسفي‌، چاپ‌ دوم‌، تهران‌، خوارزمي‌، 1363، ص‌ 38ب‌ 146.
4. همان‌، ص‌ 222، ذيل‌ شماره‌ 146.
5. عبدالغني‌ ميرزايف‌، ابوعبدالله‌ رودكي‌ و آثار منظوم‌ رودكي‌، تحت‌ نظري‌. براگينسكي‌ (تاجيكستان‌، 1958)،ص‌ 528. اين‌ بيت‌ در فرهنگ‌هاي‌ پارسي‌ به‌ شاهد «وسناد» آمده‌ كه‌ به‌ معناي‌ «بسيار» است‌.
6. نظامي‌ گنجه‌اي‌، مخزن‌الاسرار، طبع‌ حسن‌ وحيد دستگردي‌. به‌ كوشش‌ سعيد حميديان‌. (تهران‌، قطره‌،1376)، ص‌ 47.
7. فردوسي‌ توسي‌، شاهنامه‌، بر اساس‌ طبع‌ مسكو، به‌ كوشش‌ سعيد حميديان‌، ج‌ 3 (تهران‌، قطره‌، 1372)، ص‌1845.
8. بوستان‌، همان‌، ص‌ 167 ب‌ 3230 ـ 3231.




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1389/1/15 (1567 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری