عاشقانهها؛ عارفانهها كوروش كماليسروستاني
چكيده:
در اين مقاله، نويسنده با نگاهي كوتاه به تكوين شعر غنايي در ادبيات فارسي و روند تكاملي آن در قرن هفتم در شيراز به بررسي درونمايه غزليات سعدي و تقسيمبندي آن به عاشقانهها و عارفانهها پرداخته و بر آن است كه اگرچه هنوز در تقسيمبندي غزلهاي سعدي اجمالي وجود ندارد، اما بنمايهاي مشترك وجود دارد و آن عشق است؛ عشقي كه همگان آنرا به عنوان دغدغة اصلي شاعر در غزل پذيرفتهاند.
كليد واژه: غزل سعدي، عارفانه، عاشقانه.
اول دفتر به نام ايزد دانا
|
صانع پروردگار حيّ توانا
|
اكبر و اعظم خداي عالم و آدم
|
صورت خوب آفريد و سيرت زيبا
|
(سعدي، 1385: 521)
پس از اعلام دهة سعديشناسي و گلگشت «در دوران و زندگي سعدي» و «بوستان» و «گلستانِ» استاد سخن، اينك به «سال غزل» رسيدهايم.
غزليات سعدي جايگاه ويژهاي در ميان سرودهها و نوشتههاي او دارد. اين غزلها، زادة روح بزرگ و شاعرانة متفكري هستند كه بوستان و گلستان را آفريده است و در آن دو اثر، با تكيه بر حكمت نظري و حكمت عملي به سير آفاق و انفس پرداخته و ميتوان در غزلهايش حاصل تلفيق پرشگون نتايج نظري و عملي اين دو اثر را در قلمرو جمال و كمال به فراست دريافت.
«حركت شعر فارسي از حماسي به روايي و سرانجام به غنايي در واقع نشانة حركت روحيه و ذوق قوم ايراني از اسطوره و افسانه به وصف واقعيت، احساس و عاطفة اجتماعي است». (عباديان، 1384: 54).
زايش و رشد شعر غِنايي، مستلزم رشد فرهنگي جامعه است؛ جامعهاي كه به احساس و انديشة فردي احترام بگذارد و شاعر بتواند احساس خود را بيهيچ دغدغهاي بيان كند. سعـدي هـمزمـان و يـا پـيش از ديـگر شـاعران هـمعـصرش در جـهان، تـوانسته بود كه در غزل، مكتب آفرين باشد، چنان كه اين مكتب تا امروز نيز پاييده است و پيرواني دارد.
ساختار شعر غِنايي فارسي در اوايل قرن ششم هجري شكل گرفته اگرچه برخي ردپاي آن را در آثار بازمانده قرن چهارم نيز جستجو ميكنند. از اين زمان است كه حماسهسرايي و يا داستانهاي قهرماني جاي خود را به تدريج به شعر غِنايي و بيان احساسات و عواطف فردي ميدهد. رونق غزل در ايران با سنايي آغاز ميشود و با مولوي و سعدي و حافظ به اوج ميرسد.
غزلهاي سعدي نيز در قرن هفتم هجري (سيزدهم ميلادي)، در زماني سروده شده است كه پترارك در ايتاليا سُونِت ميسرود. به دليل ويژگيهاي انساني و فردي، درونماية شـعـر غـنـايي، در كـشورهـاي مـختـلف با هم همخوانتر است تا آثار حماسي قومي.
غزل سعدي آميزة انگيزه و ساحت انديشه است. سبك او را «سهل و ممتنع» خواندهاند و معناي غزلش را برخي زودياب يافتهاند، اما برخلاف اين باور، هنوز در تقسيمبندي غزلهاي سعدي اجماعي وجود ندارد.
استادان؛ فروغي و يغمايي غزلهاي او را به دو بخش «موعظه و حكمت» و «مغازله و معاشقه» تقسيم ميكنند. برخي چون دشتي، پورنامداريان، شميسا و كاتوزيان آن را عاشقانه و با الهام از تقسيمبندي تاريخي اوج غزل عاشقانه ميدانند. برخي چون ضياء موحد آن را به عاشقانه، عارفانه و پندآموز تقسيم ميكنند و كساني چون دكتر حميديان آن را عارفانه، آشكارا عارفانه و آشكارا غيرعارفانه مينامند.
اما همة اين تقسيمبنديها بنمايهاي مشترك دارد و آن «عشق» است. اين پربسامدترين واژه در ادبيات فارسي كه به تنهايي بيش از 500 بار و با تركيبات عاشق و معشوق و محبوب و... نزديك به 1000 بار در غزليات سعدي تكرار شده است.
تفاوت نگاه سعديپژوهان در تفسير اين عشق است و در اصلِ آن، به عنوان دغدغة اصلي در غزل و ديگر آثار سعدي ترديدي ندارند. شايد بتوان بر تقسيمبنديهاي گفته شده اين نظر را نيز افزود كه سعدي شاعر عشق و همة غزلهاي او «عاشقانه» است. گاهي اين عشق كاملاً زميني، ملموس، دريافتني و گاهي متعالي، آرماني و آسماني است. از آنجا كه در اين فرصت امكان پرداختن گسترده به اين موضوع وجود ندارد، اجازه ميخواهم كه تفصيل بحث را به زماني ديگر وابگذارم و تنها به نكتهاي كه نياز امروز جامعة ادبي و دانشجويان و علاقهمندان به آثار ماندگار و كهن زبان فارسي است، اشاره كنم؛ بيشك بازخواني ادبيات كهن با خوانشهاي گوناگون و دريافتهاي گوناگون هم ضروري است و هم طبيعي.
در جهان امروز و براساس نظريههاي نوين نقد ادبي اين نظريه به باور عمومي رسيده است كه «متن باز» را تنها مؤلف (نويسنده و شاعر) معني گذاري نميكند؛ چرا كه پي بردن به نيت قطعي مؤلف نااستوار و خدشهپذير است.
و از سوي ديگر «خواندن كاري انفعالي و غيرخلّاق نيست و هر خواننده، نقشي اساسي در تعيين معناي متن، بازي ميكند» (ميلاني، 1378: 78) و به باوري «هيچ متني معناي مطلقي ندارد. معناي هر متن عارضي است، يعني تابعي است از فرهنگ حاكم بر زمان قرائت و نيز انديشه و توان خواننده». (لُيس تايسن، 1378: 273).
در واقع برداشت نسبي هر يك از ما از متن ميتواند بخشي از حقيقت را در خود داشته باشد. بر اين اساس ميتوان برداشتهاي گوناگون از شكل و درونماية غزلهاي سعدي را كه هر كس از نگاه خود يار او شده است، محترم شمرد و آن را به فال نيك گرفت.
سخن بيرون مگوي از عشق سعدي
|
سخن عشق است و ديگر قال و قيل است
|
(سعدي، 1385: 565)
منابع:
1. سعدي، مصلح بن عبدالله (1385). كليات سعدي، تصحيح محمدعلي فروغي، تهران: هرمس.
2. عباديان، محمود (1389). تكوين غزل و نقش سعدي، تهران: نشر اختران.
3. ميلاني، عباس (1378). تجدد و تجدد ستيزي در ايران، تهران: نشر اختران.
4. تايسن، لُيس (1387). نظريههاي نقد ادبي معاصر، ترجمه: مازيار حسينزاده، فاطمه حسيني، ويراستار دكتر حسين پاينده، تهران: نشر نگاه امروز.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1390/2/1 (1639 مشاهده) [ بازگشت ] |