•  صفحه اصلي  •  دانشنامه  •  گالري  •  كتابخانه  •  وبلاگ  •
منو اصلی
home1.gif صفحه اصلی

contents.gif معرفي
· معرفي موسسه
· آشنايي با مدير موسسه
· وبلاگ مدير
user.gif کاربران
· لیست اعضا
· صفحه شخصی
· ارسال پيغام
· ارسال وبلاگ
docs.gif اخبار
· آرشیو اخبار
· موضوعات خبري
Untitled-2.gif كتابخانه
· معرفي كتاب
· دريافت فايل
encyclopedia.gif دانشنامه فارس
· ديباچه
· عناوين
gallery.gif گالري فارس
· عكس
· خوشنويسي
· نقاشي
favoritos.gif سعدي شناسي
· دفتر اول
· دفتر دوم
· دفتر سوم
· دفتر چهارم
· دفتر پنجم
· دفتر ششم
· دفتر هفتم
· دفتر هشتم
· دفتر نهم
· دفتر دهم
· دفتر يازدهم
· دفتر دوازدهم
· دفتر سيزدهم
· دفتر چهاردهم
· دفتر پانزدهم
· دفتر شانزدهم
· دفتر هفدهم
· دفتر هجدهم
· دفتر نوزدهم
· دفتر بیستم
· دفتر بیست و یکم
· دفتر بیست و دوم
info.gif اطلاعات
· جستجو در سایت
· آمار سایت
· نظرسنجی ها
· بهترینهای سایت
· پرسش و پاسخ
· معرفی به دوستان
· تماس با ما
web_links.gif سايت‌هاي مرتبط
· دانشگاه حافظ
· سعدي‌شناسي
· كوروش كمالي
وضعیت کاربران
در حال حاضر 0 مهمان و 0 کاربر در سایت حضور دارند .

خوش آمدید ، لطفا جهت عضویت در سایت فرم مخصوص عضویت را تکمیل نمائید .

ورود مدير
مديريت سايت
خروج مدير

سعدي؛ ماندگاري بر جاري زمان

مهدي برهاني


چکیده:

سعدی خداوندگار زبان و ادب فارسی است که با خلق آثار ماندگار خویش تأثیری جاودانه بر جهانیان نهاده است. از زمان انتشار آثارش تاکنون پیوسته مورد توجه و اقبال شاعران و نویسندگان بسیاری بوده است. شاعران معاصر نامی ما نیز از او بهره برده اند چنانکه اخوان ثالث، هم از جهت گزینش واژگان و هم از نظر سیاق سرایش اشعار و وزن و قافیه از او تأثیر پذیرفته است. نویسنده در این مقاله می کوشد تا پاره ای از این تأثیرات را تبیین نماید.

 

کلید واژه: سعدی، اخوان ثالث، دوران معاصر، تأثیرپذیری از سعدی.

 

سعدي، عصاي پيري و شولاي درماندگي را از دست و دوش فروافكنده، جوان و جسور و جميل در جامه پرجلال برازندگي، سوار بر سمند سخن، هفتصد سال و هفت اقليم را در نورديده، شوخ و شنگ و شاداب بدين روزگار رسيده است. ما را توفان فنا بر باد خواهد داد، اما او همچنان بر جاري زمان خواهد زيست، بي آنكه گذشت روزگاران بر رخسارة خودش خط خمودگي و كهنه گي نقش كند.

 

پژوهشگراني سترگ، سوداي آن داشته اند تا بدانند، سعدي چند سال زيسته است، يا در چه سالي با زندگي وداع كرده است. هر چند اين پژوهش ها در باب كسي كه هفتصد سال زنده مانده و سال هاي سال نيز خواهد ماند، شگفت آور است، اما هشدارهاي آگاهي دهنده و آگاهي هاي هشدار دهنده اي را با خود خواهد داشت. گروهي پنداشته اند: سعدي، در اين دِيَر ديرسال بيش از يك صد سال درنگ داشته است. محققيني دقيق تر، از اين نظر عدول كرده و با شواهد معتبرتر، نظري ديگر داده اند. براي ما اين نكته كافي است كه بدانيم او پيش از 600هـ.ق. در اين جهان نبوده و پس از 694 نيز خبري از زندگاني او در دست نيست و محتملاً حدود هشتاد سال عمر كرده است (اقبال آشتياني، 1316). ولي عمر واقعي سعدي را بايد از ششصد و چهل به بعد دانست، از سالي كه حدوداً جامعه نبوغش را شناخته و به سخنوري شهره شده است. بنابراين زمان زايندگي ذهن سعدي از پنجاه سال برنمي گذرد. در همين سنوات گلستان و بوستان، ديوان قصايد و غزليات و ديگر آثار ادبي اش را آفريده است. از همان روزگار، روح شعر سعدي، به ويژه غزلش، بر ادب فارسي چيرگي و فرماندهي داشته است.

 

در اين جا به يك نكته معترضه اشاره كنم و به اصل مطلب باز می گردم: در اشعار سعدي ـ و اكثر شعراي بزرگ زبان فارسي ـ به ندرت مي توان واژه و تركيب دور از ذهن و مهجوري را يافت. البته در ادبيات كلاسيك فارسي، تركيبات متروك، يا واژه هايي كه معاني و مفاهيم آنها متبدل شده باشد، وجود دارد. اين خصيصه همة زبان هاست. چون اين مسئله در ديگر زبان ها به ويژه زبان هاي اروپايي رايج تر است، عنواني به نام (آَركائيسم) يا باستان گرايي در ادب غرب پديد آمده است.1 ما در زبان فارسي، به واسطة درآميختگي شعر با زندگي مردم و مقبوليت يافتن سعدي و حافظ و تداول آثار آنان، واژه و تركيب متروك و غريب اندك داریم و باستان گرايي به آن گونه كه در ادبيات غرب به عنوان يكي از صنايع شعري تشخيص يافته، در شعر فارسي مفهومي واقعي ندارد. شعر رودكي از هزار سال پيش تاكنون گاه در شعر حافظ واگو مي شود:

خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم

«كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي»

 

(حافظ، 1369: 525)

 

و گاه در شعر شاعر امروز و آن هم شاعري متجدد و مدرن:

تا كجا مي برد اين نقش به ديوار مرا

تا درودي به «سمرقند چو قند»

 

و به رود سخن رودكي آن دم كه سرود:

«كس فرستاد به سرّ اندر عيّار مرا». (شفيعي كدكني، 1376: 19.)

 

امروزه اگر براي اشعار شكسپير يا دانته و هومر تفاسير بسيار نوشته مي شود، به واسطه آن است كه اين اشعار مثل شعر حافظ و سعدي، در زبان و زندگي مردم زيستگاهي وسيع نداشته است، اما سعدي و حافظ و خيام و مولوي و... در محاورات، مكاتبات، خطبه ها، مجادلات و در موسيقي و بيشتر شئون زندگي مردم، زيستماني آراسته و در گوش جان جمله فارسي زبانان آوايي آشنا داشته اند و دارند.

 

از روزگار زندگي خودِ سعدي، سخنش در آثار معاصران، حتي معاصراني دور چون مولوي اثر گذاشته است؛ خواجو كه خواست شيوة غزلش را از سعدي ممتاز سازد، باز آن چه سخن دلپذير دارد، آن آثاري است كه تأثير غزليات سعدي بر آنها مشهود است و حافظ نيز گذشته از آن كه معترف است: «استاد سخن سعدي است»2. (حافظ، 1381: 569). بسياري از مضامين و مصاريع سعدي را زينت بخش غزليات آسماني خود ساخته است.

 

حتي شعراي سبك هندي نيز نتوانسته اند نوآوري هاي خود را بي نياز از نظم و طبع سعدي نظام دهند، عرفي معترف است:

حبذا همّت سعدي و غزل گفتن او

كه ز معشوق به ممدوح نمي پردازد

(عرفي شيرازي، بي تا:260)

 

و نظيري كه او نيز از استادان بنام سبك هندي است و بر عرفي و صائب فضل تقدم دارد گذشته از آنكه بسياري از غزليات سعدي را پاسخ گفته، براي آنكه اغراقي در تفاخرهايش به كار برد، سعدي را الگو قرار مي دهد و مي دانيم شعرا به هنگام مفاخره خود را صاحب سحر و معجزه و كرامت نيز معرفي مي كنند.

سعدي و سعدش كه اند من كه سخن آورم

غيرت خاقاني است، حسرت خاقان او

(نظيري،1340: 471)

 

دربارة دوران «بازگشت ادبي» و شعراي عصر قاجار نيازي به سخن گفتن نيست كه همه همّت آنها مصروف آن شد تا از نو سبك حافظ و سعدي را زنده كنند و اين خود براي آنان مايه فخر و مباهات بود.

 

اما هنگامي عظمت سعدي آشكار خواهد شد كه بدانيم شعراي امروز و شاعران مدرن سبك نيمايي و حتي بزرگ ترين آن شاعران، يعني اخوان ثالث هم تأثيراتي از سخن سعدي پذيرفته و گاهي سيماي سخنش را، از دُرّ كلام دري از اين شاعر جاوداني به زيورهايي آراسته است دلپسند و خاطرنواز.

 

در ميان آثاري كه اخوان به شيوه كلاسيك سروده چند نوع تأثير از سعدي را مي توان مشخص كرد.

 

نخست مي توان به پاره اي تركيبات «آركائيك» يا باستان گرايانه توجه داشت كه لزوماً‌ جز سعدي در آثار ديگر شاعران نيز مي توان اثري از آنها يافت. مثلاً «آواز دهل يا طبل زير گليم» را گذشته از فردوسي و مولوي و ناصر خسرو، سعدي نيز در شعر خود به كار برده است:

آواز دهل نهان نماند

در زير گليم و عشق پنهان

(سعدي، 1385: 819)

 يا:

 

سعديا عشق نياميزد و عفت با هم

چند پنهان كني آواز دهل زير گليم

(همان: 807)

 

و اخوان گفته است:

تا به كي طبل چنين زير گليمي بزنيم؟

خيز اي دل به درآييم و به سيمي بزنيم

(اخوان ثالث، 1368: 405)

 

اگر حافظ گفته است: «روح را صحبت ناجنس عذابي ست اليم»(حافظ، 1369: 446) و اخوان آن را بدين گونه به نيت دل خود باز آورده: «روح را نغمة هم درد فتوحي است عظيم» (اخوان ثالث، 1369: 14)،  فراموش نكنيم هر دو به استقبال سعدي رفته اند آن جا كه گفته: «ما دگر كس نگرفتيم به جاي تو نديم» (سعدي، 1385: 806) به ويژه توجه اخوان به سبك سخن سعدي از آن جا بيشتر نمايان مي شود كه سعدي در همان غزل گفته است:

باغبان گر نگشايد در درويش به باغ

آخر از باغ بيايد بر درويش نسيم

 

(همان)

و اخوان بر آن است:

مرغ شب آمد و در لانة تاريك خزيد

نغمه اش را به دلم هديه كند بال نسيم

(اخوان ثالث، 1369: 14)

 

و باز اگر اخوان خواسته، خداوند را به گونه اي بستايد، باز به سعدي نظر داشته است. سعدي گويد:

به نام خداوند جان آفرين

حكيم سخن در زبان آفرين...

 

به امرش وجود از عدم نقش بست

كه داند جز او كردن از نيست هست؟

 

(سعدي، 1385: 306-305)

و اخوان چنين به نام خداوند آغاز مي كند:

به نام خداي جهان آفرين

زمين آفرين‏، آسمان آفرين

 

بزرگ آفرينندة بود و هست

 كه بالاتر از دست او نيست دست

(اخوان ثالث، 1368: 281)

 

از اين مقدمه، كه باز جاي گفتن مي داشت، بگذريم مراد ما از تأثير سعدي بر اشعار مدرن اخوان است. اگر گفته اند مميزة سخن سعدي، سبك سهل و ممتنع است، مراد آن نيست كه به تقليد از او تنها به سخنان محاوره اي و ساده دلخوش كنيم. بل مراد آن است كه در عين سادگي، سرودن آن گونه سخن از كسي برنيايد.

 

لحن شعر سعدي به سخن گفتن عادي مي¬ماند، اما چگونه سخني؟ كه زيورش چون مرواريد و الماس صنايع طبيعي است و استحكامش همانند كوه و انسجامش چون شال كشمير و ترمه كرمان است. البته اخوان در سرودن سخن ساده، به ايرج نيز التفات داشته و در بعضي آثارش اشعار و افكار و سبك او را ستوده است، اما بايد دانست، ايرج نيز از شاگردان شيوة شورانگيز سعدي است. به هر روي، مراد ما آن است، نشانه هايي نشان دهيم، از تأثير سعدي بر اخوان. تأثيرپذيري اخوان از منوچهري و فردوسي و ديگر بزرگان سبك خراساني كار ساده اي است، اما با دقت و بررسي مختصري مي توان دريافت بعضي از شگردهاي سعدي را نبوغ اخوان نيز دريافته است. به ويژه آن جا كه اخوان، كلمات عادي و غيرشاعرانه را به كار مي گيرد. بي آنكه آن كلمات، نامأنوس و غريبه به نظر آيد.

 

مثلاً تركيباتي مانند: اطمينان بخش، دگرديسي، فخ و فرخ، الغرض، القصه، چاكر، خُرجين، تيپا، شاعرانه نيست. ولي تصويري كه اخوان به مدد اين گونه واژه ها و تركيبات مي آفريند، آنها را شاعرانه و قابل تحمل مي كند. بي گمان، ذهن آميخته اخوان به مختصات سخن استادان شعر كلاسيك فارغ از ابداعات و سبك سخن سرايي سعدي نبوده است. سعدي هم از به كارگرفتن واژه هايي غيرشاعرانه چون: منقل، تشنيع، علي الخصوص، صبغه الله، سموم، صعقه، فريقين روي گردان نبوده و اين همه سبب شده كه روح شعر سعدي بر سخن اخوان اثر بگذارد و زمينه زباني اش گسترش يابد. در پاره اي موارد، لهجه و لحن اين دو شاعر با هفتصد سال فاصله زماني، توفير چنداني با هم ندارد. به اين جملات كه برگرفته از اشعار سعدي است، عنايت كنيد:

 

«مجلس ما دگر امروز به بستان ماند» (سعدي، 1385: 654).

 

«عيب جويانم، حكايت پيش جانان گفته اند» (همان: 655).

 

«قصد شكار داري؟ يا اتفاق بستان؟» (همان: 616).

 

«خبرت هست كه بي روي تو آرامم نيست؟» (همان:600).

 

حال اين لحن و لهجه را با جملات اخوان، آن هم در اشعار او به سبك نيمايي مقايسه كنيد:

 

«بيا ره توشه برداريم، قدم در راه بگذاريم» (اخوان ثالث،1369: 146).

 

«پس چرا باران نمي آيد»‌(همان: 47).

 

«اما نمي دانم چه شب هايي سحر كردم» (اخوان ثالث،1362: 40).

 

«هر جا كه من گفتم، آمد»، «در كوچه پس كوچه هاي قديمي» (همان: 98).

 

 كاربرد واژه هاي غيرشاعرانه هم در شعر اخوان به همان استحكام و خوشرنگي واژه در شعر سعدي است. گويي تُن صداي اين دو شاعر يكي است: «اين دست هاي اين همه اطمينان بخش» (اخوان ثالث، 1368ب:35).

 

 «اي نازنين تر مخاطب»، «امّا تو بي  شك عجيبي» (همان: 48).

«عجب عالم پرشگفتي» (همان:51).

 از لحاظ موسيقي الفاظ نيز، گويي اخوان با شگردهاي شگفت سعدي آشنا بوده است. سعدي كلماتي را كه با حروف مشترك آغاز مي شوند، به صورت مترادفاتي

غيرمتصنعانه التزام مي كرده است: خورشيد خجل ماند، قيامت و قامت، منظر مطبوع، باغ بهشت بگشودند، يا:

 

هر كه دلآرام ديد، از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص، هر كه در اين دام رفت

 

(سعدي، 1385: 611)

 

اخوان نيز آهنگ الفاظ را با التزام مترادفاتي آن چنان مطبوع مي سازد:

بسترم باز بوي تو دارد، راه روح، هيكل هيبت آور، جان و جمال، روح روييدن، طور و طومار، سحر سبز، صد سبد سبزنا. (اخوان ثالث، 1368ب: 121).

باري، بايد افزود، شعراي بزرگي چون سعدي و اخوان، ضرورت نداشته افكار و اعتقادات باطني خود را، به عرياني يا براي خلق مضامين مبتدعانه، همه جا در شعر منعكس كنند، چه بسا اشعار آنها براي تهذيب اخلاق جامعه، رعايت اخلاق عرفي گوياي مكنون ضمير آنان باشد. به همين روي گاه ديده مي شود اخوان بخشي از شعر سعدي را با مفهومي مخالف تضمين مي كند. آن جا كه سعدي گفته است:

صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه

بشكست عهد صحبت اهل طريق را

(سعدي، 1385: 121)

 

در واقع علما را بر عرفا مرجح شمرده است. در بسياري از موارد هم زهد ريايي را نكوهيده است. بنابراين، با ديدن شعري از اخوان، مخالف مفهوم ابيات بالا، نبايد پنداشت، اين دو شاعر ديدگاه متفاوتي داشته اند. با اين همه، اخوان گفته است:

صاحبدلي ز  مدرسه آمد به خانقاه

با خاطري ملول ز اركان مدرسه

بگريخت از فريب و ريا، از دروغ و جهل

نابود باد گويد بنيان مدرسه. (اخوان ثالث، 1369: 129).

 

اخوان با جابه جايي دو حرف (ز) و (به) مفهوم مخالف سخن سعدي را مراد كرده است. به هر روي، غرض اصلي نشان دادن پاره اي از تأثيرات اخوان از شعر سعدي بود. نه توافق يا مغايرت روحيات و خلقيات اين دو شاعر. كوتاه سخن آن كه عظمت سعدي به اندازه اي است كه مي توان سايه عظيم او را بر زبان و ادب فارسي در همه اعصار و قرون به روشني ملاحظه كرد. چتر حمايتش از زبان ما دور مباد كه هر روز كه مي گذرد، نياز ما به او و سخن او بيشتر احساس مي شود.

* بر گرفته از مجله مناطق آزاد، شماره 46، آذر 1373، ص. 55-54.

 

..............

پي نوشت:

1. باستان گرايي، معادلي است كه استاد شفيعي كدكني براي آركائيسم در كتاب موسيقي به كار برده است.

2. به دلايلي نگارنده معتقد است اين بيت از اشعار دوران جواني حافظ است:

استاد سخن سعدي است نزدِ همه كس اما

دارد سخن حافظ سبك سخن خواجو

 

ر.ك. برهاني، مهدي (1367). «آخرين حرف دربارة: حافظ خانلري ـ قزويني ـ غني، قسمت3»، حافظ شناسي: جلد سوم، به كوشش سعيد نياز كرماني، تهران: پاژنگ، ص. 148-123.

 

.....................

منابع:

1. اخوان ثالث، مهدي (1362). از اين اوستا: مجموعه شعر 1339 تا 1344، تهران: مرواريد.

2. ــــــــــــــــــــ (1368). تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم: مجموعه شعر، تهران: مرواريد.

3. ــــــــــــــــــــ (1368ب). در حياط كوچك پاييز در زندان، زندگي مي گويد: اما بايد زيست...، دوزخ، اما سرد، تهران: بزرگمهر.

4. ــــــــــــــــــــ (1369). زمستان: مجموعه شعر، تهران: مرواريد.

5. اقبال آشتياني، عباس (1316). «زمان تولد و اوايل زندگي سعدي»، مجله تعليم و تربيت، به كوشش حبيب يغمايي، تهران: انتشارات رشد آموزش.

6. حافظ، شمس الدين محمد (1369). ديوان خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، تهران: زوار.

7. ــــــــــــــــــــــــــ (1381). ديوان حافظ: با مقابلة چهار نسخة چاپي معتبر قزويني، خانلري، سايه و نيساري، به تصحيح محمد قدسي، به كوشش حسن ذوالفقاري، ابوالفضل علي محمدي، تهران: چشمه.

8. سعدی، مصلح بن عبدالله (1385). کلیات سعدی؛ به تصحیح محمد علی فروغی، تهران: هرمس؛ مرکز سعدی شناسی.

9. شفيعي كدكني، محمدرضا (1376). هزارة دوم آهوي كوهي: پنج دفتر شعر، تهران: سخن.

10. عرفي شيرازي، جمال الدين محمد (بي تا). كليات عرفي شيرازي، به تصحيح غلامحسين جواهري(وجدي)، تهران: محمد علي علمي.

11. نظيري، محمد حسين (1340). ديوان نظيري نيشابوري، به تصحيح مظاهر مصفا، تهران: اميركبير؛ زوار.

 




© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.

نوشته شده در تاریخ: 1393/3/16 (1017 مشاهده)

[ بازگشت ]

وب سایت دانشنامه فارس
راه اندازی شده در سال ٬۱۳۸۵ کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به موسسه دانشنامه فارس می باشد.
طراحی و راه اندازی سایت توسط محمد حسن اشک زری