سنّت و شگرد نوآوري در آثار سعدي/كوروش كمالي سروستاني
سنّت عشق ســعديا، ترك نمىدهى؟ بلى
كى ز دلم به در رود، خوى سرشته در گِلم
چكيده:
سنّت و نوآوري در ادبيات، نقشي مؤثر در آفرينش آثار ادبي ماندگار و كلاسيك داشته است. در اين مقاله ضمن بررسي سنت و نوآوري به مثابة دو جنبة حياتي براي استمرار فرهنگ يك ملت، به شگردهاي زباني و معنايي آثار سعدي پرداخته شده و نويسنده نشان داده كه شاعر بزرگ ايران زمين، سعدي شيرازي، در خلق آثار ماندگار خود هم به سنّت ديرپا و غني گذشتگان پايبند است و هم خود سنّتآفرين است.
كليد واژه: سعدي، سنّت، نوآوري.
سنّت و نوآوری در ادبيات نيز همانند ديگر علوم، نقشي تعيين كننده در عرصه پيدايش آثار كلاسيك و مدرن ايفا ميكند چنانكه ماهیت ماندگار و فرازمان شاهکارهای ادبی، ریشه در همین پویش مهم، یعنی پديداري آثاري نوطراز بر پايه و شالودة سنّت دارد. سنّت متضمن آثار بزرگ و ماندگار هنری است و به واسطة آن یک اثر هنری از مقبولیت عمومي برخوردار میشود. هیچ شاهکار ادبی و نوینی، جز بر مبناي سنّتی بزرگ و ریشهدار، نمیتواند استوار ماند و دوام یابد. این امر در پهنة ادب فارسی، امری مسلّم و انكار ناشدني است.
تجربة ایران و ملل بزرگ جهان نشان میدهد که سنّت و نوآوری دو جنبة استمرار فرهنگ یک قوم یا ملت است؛ برای آنکه سنّت استمرار یابد، باید به مدد نوآوری، متحول شود و نوآوری تنها با عطف به یک سنّت مفهوم مییابد. نوآوری بیسنّت و سنّت نامتحول، فاقد عینیت تاریخی و اجتماعی است. از همین روست که شاعران نامی و ماندگار در طول تاریخ در آثار خود، به مضامین سنّتی اهمیت و اساس کار خود را بر بازنگری هویت تاریخی قرار داده، در آثار خود به دفاع از سنّت پرداخته و اتهام ایستایی و واپس ماندگی را از چهره آن پیراستهاند. آنان سنّت را زنده و پویا و هماهنگ با حرکت پوياي دوران خود دانسته و بیتوجهی بدان را ناممکن میدانند.
در حقیقت آنان با بهرهمندي از برآیند جریان ادبی گذشتگان، شاهکارهای دوران خود را خلق میکنند. بنابراین سنّت به منزله واسطه زبانی، فرهنگی و معنوی اقوام تلقی میشود و توانمندی و انسجام اثر ادبی تا حد زیادی بدان وابسته است. اگر چه در هر نوآوری و بدعتی باید از سنّت فراتر رفت، اما این فراتر رفتن با نفی سنّت تفاوت دارد. شاعران بزرگ و نامی این سرزمین همچون سعدی، هم بر سنّت دیرپا و غنی گذشتگان استوارند و هم خود سنّتآفرین میشوند. گاه نیز در این میان برخی از این شاعران به جهت غنای فرهنگی و اندیشگانی خود نیز فراتر از دوران خود، به خلق آثاری دست ميزنند که امروزه از آن با عنوان نوآوری اندیشگانی شاعر یاد میکنیم. این نوپردازی در درونمايه، زبان و بيان در همة آثار سعدي به ویژه در گلستان به وضوح قابل دریافت است.
سعدي به سنّتهای ادبی پایبند است و تأثیر آثار گذشتگان را در آثار وی به روشنی میتوان یافت. سنّتهایی که هویت فکری و فرهنگی ایرانی ـ اسلامی داشته در آثار سعدی متجلّی است.
او اصل سادهنویسی را که یکی از ارکان رمان عصر تجدد بود، در نثر خویش به کار گرفت و ایجاز را که یکی دیگر از این ارکان بود، به یکی از بارزترین ویژگیهای سبک روایی خويش بدل کرد. این سبک روایی به ویژه در گلستان سعدی چنان مورد توجه قرار گرفت که آن را به نوعی همان قصارگویی در غرب میدانند؛ چنانکه بعدها آثار پاسکال و نیچه در این امر سرآمد شدند.
آشناییزدایی نیز از دیگر ویژگیهای نوآوری در آثار اوست. شگرد هنري سعدی در ساختار آثارش، موجب پديداري اشعاري ناب در تلفيق با انديشههاي ظريف و حكيمانه شده است؛ از همين روست كه حتي اگر عبارتي، واژهاي و كلامي را پيش از اين بارها شنيده باشيم، اما در سخن ناب او، اين عبارت و كلام، تازه و نو مينمايد.
همچنین زبان سهل و ممتنع، روانی و سادگی کلام، بهرهمندی از ایجاز به ویژه در پرداخت حکایتها که امروزه در داستانهای کوتاه و مینیمال اساس کار است، نزدیکی زبان شعر و نثر او به زبان قابل درک عموم مردمان، نزدیک ساختن شعر به نثر و نمایش نیز از مقولههای نوآوری در آثار سعدی است. شايد به همين خاطر است كه منتقد نكتهداني بر اين باور پاي ميفشرد كه «گلستان سعدي پر از داستانهاييست كه نمونة زيباترين داستانهاي كوتاه دنياست».(موحد،1374: 171.(
به یاد داشته باشیم که «سدهها پیش از پیدایش زبانی ملی در اروپا، ایرانیان از هویتی محکم و خودبنیاد بر شالودة زبان فارسی برخوردار بودند و سعدی سهمی بیبدیل در حفظ و حراست این هویت و شالودة آن داشت». (میلانی، 1387: 81.(
«به ديگر سخن، اگر فردوسي زبان فارسي را چون دژ مستحكمي براي دفاع از هويت ملي ايران پي ريخت، سعدي نقشي اساسي در حراست از اين دژ و استحكام و استغناي آن براي مواجهه با موج تازهاي از مخاطرات بازي كرد و موجب شد تا زبان فارسي در عصر جديد نيز ملاط پر انعطاف، اما ديرپاي هويت ملي ايران بماند». (همان:84). بنابراین بر ماست که سعدی اين شاعر زبانآفرین را نه طنین تاریخ و زبان آن روزگاران که معمار زبان امروزمان بدانیم.
تاريخ ادبيات ايران و جهان نشان ميدهد كه هر نوآوري سبكي بر اساس نوآوري فكري آفريده ميشود و آثار سعدي از اين نظر قابل تاملند. همزمان با روزگار سعدي، «دانته» شاعر بزرگ ايتاليا بر ضرورت استفاده ادبي از زبان روزمره مردم تاكيد ميكند. حدود سيصد سال پس از سعدي، سروانتس خالق دن كيشوت نه تنها ذهن و زبان عوام را ملاط كار خود قرار داد، بلكه خويش را هم با نام واقعي خود وارد روايت كرد و بدينسان رمان جديد را آفريد. دويست سال بعد از روزگار سعدي مونتني فرانسوي نخستين مقاله خود را به قلم آورد. طرفه آنكه در اين سو، سالها پيش، به گونهاي متفاوت سعدي در گلستان خود همه اين ويژگيها را خلق كرده بود. «سیاق و ساخت اندیشه و زبان سعدی از بسیاری جهات همسو و همساز تجدد در اروپا بود و در آن لحظه تاریخی، او به هیچ روی از آن دسته از اهل فکر و قلم اروپا که پیشتازان تجدد بودند، عقب نبود. برعکس، در بسیاری موارد، سعدی زودتر از نویسندگان غربی به اصول راهگشای تجدد دست یافت و آن اصول را در آثار خویش به کار بست». (همان: 80) و به همين دليل بود كه پس از ترجمه گلستان در قرن هفدهم ميلادي، شاعران و روشنفكران تجددطلب غرب سعدي را همكيش و هم سلك خود يافتند و از هوگو تا ديدرو همه نه تنها از او متأثر شدند، كه هر كدام در ستايشش مقالهاي نوشتند.
سعدي در آثار خويش به عنوان «نوآوري» نمود مييابد كه در انديشه تعالي فرهنگ جامعة خويش است. «نوآوري» كه براساس تعابير گوناگون از چارچوبهاي سنّتي در هر زمينه فراتر ميرود، در صدد ايجاد ارزشهاي نوين و نيز احياي ارزشهاي فراموش شده با رويكردي تازه است، با به كارگيري قدرت انتقاد به حل و فصل مسايل و مشكلات عملي موجود در جامعه ميپردازد، ديدگاههاي نويني براي بِهْزيستي در جوامع انساني ارايه ميكند، از وضعيت موجود اجتماعي و سياسي انتقاد ميكند و ميكوشد تا با گذر از انديشههاي رايج و سطحي، فرهنگ، بينش و هنر و انديشة مردمان را ترقي بخشد. او بر آرمانهايي چون تعالي، مهرورزي، عدالت و برابري حقوق انساني تأكيد ميكند.
سعدي در آثارش در صدد خلق انديشههاي نوين است، به مصلحت عمومي ميانديشد، مشربها و بينشهاي گوناگون را به محك آزمايش مينهد و بر اساس باورهاي هر گروه در صدد عرضة «شيوة نوين زندگي» توأم با مسالمت و بِهْزيستي و كم آزاري است. تعقل و تفكر را در امور جامعه، سياست، فرهنگ و زندگاني روزمره وارد ميكند و در آرمانشهر خويش، مردمان جامعه را به سوي خواستهها و علايق آرماني راستين در مقابل علايق روزمره و گذرا هدايت ميكند. او به شناخت مشكلات و تعارضات اصلي اجتماع پرداخته، راهحلهايي بنياديني كه برگرفته از نوانديشي و علاقة ژرف وي به مردمان است، ارايه ميكند. او عالمانه و صميمانه به «دردشناسي» اجتماعي دست مييازد. او پيوسته خواهان دگرگونيهايي در سطح اجتماع خويش است، چرا كه او شرايط موجود را با شرايط آرمانيي كه در بينش و ذهنيت خود دارد، مقايسه نموده، از درِ پند و اندرز برآمده، مردمان را به سويي هدايت ميكند كه در جهانبيني وي، شرايط مطلوبتري را براي زيستن فراهم مينمايد. در اين پويه عقلگرايي مهمترين ويژگي شخصيتي اوست. در ساية چنين گرايشي است كه وي وضعيت نهادهاي موجود اجتماعي را انتقادپذير مييابد.
او به حقوق انساني، عدالت، مسامحه، نوعدوستي و انسانيت ميانديشد و در علايق فكري و آرمانهاي نظري خويش، اين ويژگيها را براي مردمان جستجو مينمايد و شاه را عادل ميخواهد و رعيت را پاكدل.
در پايان اين جستار با روايت حكايتي از گلستان، بر نوانديشي و انساندوستي سعدي نگاهي دوباره بيفكنيم:
حكايت
«يكى را از ملوك مرضى هايل بود كه اِعادت ذكر آن ناكردن اولى. طايفة حكماى يونان متفق شدند كه مر اين درد را دوايى نيست مگر زهرة آدمى به چندين صفت موصوف. بفرمود طلب كردن. دهقان پسرى يافتند بر آن صورت كه حكيمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بيكران خشنود گردانيدند و قاضى فتوى داد كه خون يكى از رعيت ريختن، سلامت پادشه را روا باشد. جلّاد قصد كرد، پسر سر سوى آسمان برآورد و تبسم كرد. ملك پرسيدش كه در اين حالت چه جاى خنديدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوى پيش قاضى بَرند و داد از پادشه خواهند. اكنون پدر و مادر به علت حُطام دنيا مرا به خون درسپردند و قاضى به كشتن فتوى داد و سلطان مصالح خويش اندر هلاك من همى بيند، به جز خداى عزّوجل پناهى نمىبينم.
سلطان را دل از اين سخن به هم برآمد و آب در ديده بگردانيد و گفت: هلاك من اولىتر است از خون بىگناهى ريختن. سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرفت و نعمت بىاندازه بخشيد و آزاد كرد و گويند هم در آن هفته شفا يافت». (سعدی، 1385: 50.(
برآيند نتيجه اين حكايت و كلام سعدي «سواي ريشخند تلخ بر اين واقعيت كه چگونه منافع قدرتمندان ميتواند با زور و زر، عواطف خانوادگي و احكام شرعي را به نفع خود درآورد، تكيه بر ارجحيت حقوق تام و مصالحهناپذير انساني در برابر مصالح دولتي و سياسي است. عليرغم نظريه سنّتي درباره مقام سلطنت، سعدي در اينجا هيچ تمايزي در بقا و صيانت نفس براي پادشاه قايل نشده است و بر حق زيست رعيت حتي اگر به قيمت جان پادشاه باشد، پافشاري كرده است».( امانت، 1379: 172).
دهقان پسر در اين حكايت، قرباني ظلم دولت به جهت ابقاي قدرت است و به همين دليل سعدي جانب ضعيف را گرفته و در كوتاه داستاني، با زباني شيوا و موجز كه برآمده از نگاه تازه او به معارف اسلامي و ايراني است، بر اين نگره پاي فشرده است كه «مصلحت» بيش از آنكه صرفا بقاي مُلك باشد، در وهلة اول اتخاذ مشيي است كه به اقتضاي شرايط حاكم، مانع از اجحاف و ستم پادشاه بر خلايق گردد.
.............................
منابع:
-1 امانت، عباس (1379). «بر طاق ايوان فريدون: نقش دولت و رعيت در ديده سعدي»، سعديشناسي: دفتر سوم، به كوشش كوروش كمالي سروستاني، شيراز: بنياد فارسشناسي با همكاري مركز سعديشناسي.
-2سعدی، مصلح بن عبدالله (1385). کلیات سعدی، تهران: هرمس؛ مركز سعديشناسي.
-3موحد، ضیاء (1374). سعدی، تهران: طرح نو.
-4میلانی، عباس (1387). تجدد و تجددستیزی در ایران: مجموعه مقالات، تهران: اختران
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1394/2/30 (980 مشاهده) [ بازگشت ] |