گلستان و داستان مدرن معاصر مصطفی مستور چکیده:
آثار سعدی، ملتقای نثر و نظم شعر فارسی است. نثر سعدی که به شکل برجستهای در حکایات گلستان نمود پیدا کرده است؛ نثری موزون و خیالبرانگیز است. حکایات گلستان سعدی از سنّت کهن داستاننویسی یعنی ماحصل تخیّل جمعی پیروی میکند؛ امری که در داستان مدرن معاصر یافت نمیشود؛ چرا که داستان مدرن، محصول فردیّت نویسنده است. شیوه پرداخت حکایات و داستانها، تحلیل و توصیف آنها، ویژگی راوی حکایات و... از دیگر موارد افتراق میان گلستان و داستانهای معاصر است که در این مقاله بدانها پرداخته شده است.
کلیدواژه: گلستان سعدی، سعدی، داستان معاصر.
بزرگداشتها و گرامیداشتها همیشه خوب است و سنّت حسنهای است؛ بهخصوص بزرگداشت استوانههای ادبیات کلاسیک ما مانند: حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی که به نوعی ریشههای فرهنگی ما هستند. همچنین این گرامیداشتها از این جهت اهمیت دارد که گمان میکنم در جامعۀ ما هنوز کسانی هستند که قدر این بزرگان را نمیدانند. مثلاً در اهواز، محل تولد من، اسم خیابان سعدی بعد از انقلاب تغییر کرد. اسم خیابان حافظ و فردوسی و مولوی هم تغییر کرد. حتی اگر بگویند این تصمیمها بر اثر هیجانات انقلاب بوده، قاعدتاً این هیجان باید بعد از سی، چهل سال فروکش کند، اما چون هنوز این اتفاق نیفتاده، معنای آن، این است که ما باید همچنان این بزرگان را گرامی بداریم تا آنهایی که گوشهایشان کمی سنگینتر هست، اهمیت این بزرگان را بدانند. البته گروهی هستند که اساساً با تفکر برخی از این بزرگان موافق نیستند و گویا تصور میکنند اگر بزرگداشت شاعری مثل سعدی برگزار میشود، به این معناست که تمام اندیشههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و از آن بالاتر، سلوک فردی سعدی ستایش میشود.
شعر سعدی البته بخشی از فرهنگ و اندیشۀ ماست، اما معنای آن این نیست که در بزرگداشتها قراراست همۀ وجوه او را تأیید کنیم. متأسفانه این نگاه ایدئولوژیک به فرهنگ ما آسیب زیادی زده است. فکر میکنم این موضوع خیلی بدیهی است که وقتی مثلاً در جشنوارهای به یک بازیگر سینما جایزه میدهند، معنای آن این است که قرار است بازی او تحسین شود و نه اندیشه سیاسی و رویکرد اجتماعی و سلوک فردی او، اما ظاهراً این بدیهیات در جامعه ما هنوز چندان بدیهی نشدهاند. با همین منطق است که برای بزرگداشت مثلاً مولوی مقاومت میشود و با فردوسی نوع دیگری رفتار میشود.
سعدی به اعتراف همه، ملتقای نثر و نظم شعر فارسی است؛ آن هم در بهترین و درخشانترین شکل آن. از آن جالبتر این است که نثر سعدی که به شکل برجستهای در حکایات گلستان نمود پیدا کرده است، نثری موزون و خیالبرانگیز است. نثری است که تنه میزند به شعر. همچنان که شعر او همچون نثر روان و سلیس است. شاید ما هیچ فرد دیگری در عرصۀ ادبیاتمان نداشته باشیم که به این زیبایی و با این درخشندگی، نثر و نظم را با هم آشتی داده باشد.
با این حال روی سخن من با گلستان سعدی است. حکایات سعدی به نوعی، از سنّت کهن داستاننویسی ما پیروی میکند. این سنّت داستاننویسی، جوهره و گوهری دارد که در داستان مدرن معاصر، ما آن را نمیبینیم و آن هم این است که محصول تخیّل جمعی است، یعنی اینطور نیست که در نگارش حکایات گلستان، سعدی در خلوت خود نشسته باشد و اینها را ابداع کرده باشد. تحقیقاتی هم در این زمینه شده است و منابع این حکایات را برخی محققان به رساله قشیریهوشرحالتعرف و اسرار میبدی و جاهای دیگر ارجاع دادهاند و خود این منابع هم حکایاتشان را از جاهای دیگر گرفتهاند.
بنابراین تفاوت اصلی حکایات کهن و داستان مدرن در سرچشمههای آنهاست. در داستان امروز، نویسنده در خلوت خود چیزی را از طریق تخیّل، از منبعی کاملاً شخصی و خصوصی خلق میکند؛ یعنی اگر نویسنده نبود، چنین داستانی هم نبود، اما در حکایات کهن، قصهها محصول تخیّل جمعی هستند. غالب حکایات گلستان محصول تخیّل جمعی است که در بازهای از زمان پرورده شده و به دست سعدی رسیده و او آنها را به زیبایی بازنویسی کرده است؛ درحالیکه داستان مدرن محصول فردیت نویسنده است. روایتی است برآمده از تخیّل تنها یک نفر به نام نویسنده که بازتاب نگاه او است به زندگی و جهان.
وقتی در حکایتی از گلستان میخوانیم که: «پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد» (سعدی، 1368: 58). این «شنیدم» به این معناست که روایت متعلّق به سعدی نیست.
تقریباً سهچهارم حکایات گلستان با زاویه دید سوم شخص یا به تعبیر امروزی با زاویه دید «دانای کل» نوشته شدهاند. البته یک چهارم آنها با زاویه دید اول شخص روایت میشوند، مثل: «یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم» (همان: 97) که برخی محققان تأکید میکنند در این حکایات هم سعدی خود را در نقش اول شخص میگذارد و این حکایات هم زاده تخیّل او نیستند. حتی اگر این حکایات روایت خود سعدی باشند، با آن زاویه دیدی که ما امروز بهعنوان زاویۀ دید اول شخص در داستان مدرن میشناسیم، بسیار متفاوت است.
در واقع در گلستان راوی اول شخص بیشتر ناظر و حاضر هست و تجربههای فردی او در داستان ریزش نمیکند؛ درحالیکه در داستان امروز فردیتِ راوی در داستان ریزش میکند. خواننده از تخیّلات، عواطف و ذهنیات راویِ اول شخص در گلستان چیزی نمیبیند و گویی راوی مثل دوربینی است که صرفاً گزارش میکند و حکایت اگر با زاویه دید سوم شخص هم روایت میشد، تفاوت چندانی در ساختار روایت ایجاد نمیشد.
تفاوت دیگر داستان مدرن و حکایت کهن این است که حکایات کهن عموماً پندگونهاند، درحالیکه اگر امروز داستاننویس در داستانش پندی بگوید و یا به اصطلاح نتیجهگرا باشد و بخواهد نتیجۀ اخلاقی از داستانش بگیرد، داستان او به لحاظ تکنیکی، ضعیف ارزیابی خواهد شد. در حالی که در سراسر گلستان رویکرد پندگویی وجود دارد: «دروغ مصلحتآمیز بِهْ از راستی فتنهانگیز» (همان: 58). یا: «کوتاه خردمند بِهْ از نادان بلند» (همان: 59). یا: «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید» (همان، 1385: 65).
تفاوت دیگر حکایات سعدی با داستان امروز این است که در داستان مدرن تاکید بر «نشان دادن» رویداد است نه «گفتن» آن. در داستانهای کهن اما، واقعه، عموماً گفته میشود و نمایش داده نمیشود. داستانهایی که «میگویند» و «نشان نمیدهند» به نوعی مستقیمگویی میکنند. این مستقیمگویی ویژگی حکایات کهن است. درحالیکه درداستانهای مدرن و امروزی، شما به سختی میتوانید از دل داستان بفهمید که نویسنده چه پیامی داشته و تنها با تحلیل و تفسیر داستان است که میتوان دریافت، قصد نویسنده چه بوده است. البته برخی از داستانهای مدرن اصولاً فاقد پیام بهخصوصی هستند و تنها سعی میکنند موقعیتی را نمایش دهند و برداشت از موقعیت را به خواننده واگذار میکنند.
تفاوت دیگر این است که شخصیتها در داستانهای کهن تیپ هستند و عمل شخصیتپردازی به شکل آگاهانه صورت نمیگیرد. پادشاه، درویش، پارسا، زاهد
و فقیر شخصیتهای حکایات گلستان هستند. از عناوین پیداست که سعدی دارد تیپسازی میکند. در داستان مدرن که گوهر و جوهره اصلی آن روایتی است برآمده از تخیّل معطوف به ذهنِ تنها یک نفر به نام نویسنده، ما با شخصیتهایی مواجه هستیم که این شخصیتها فردیت دارند. شخصیت برخلاف تیپ، لایهلایه و پیچیده است.
دلایل پدید آمدن این همه تفاوت بنیادی میان داستان مدرن و حکایات کهن احتمالاً به پیچیدگی خود انسان معاصر و آدم گذشته است. انسان امروز نسبت به انسان دیروز بسیار پیچیدهتر شده است. در واقع انسان امروز نسبت به انسان دیروز هم پیچیدهتر شده و هم آگاهتر شده و هم البته غیرمعصومتر. انسان دیروز معصومانه میزیست و انسان امروز از آن معصومیت به شدت فاصله گرفته است. بنابراین اهمیت و اعتبار حکایات گلستان را نباید در تطابق آن با مختصات و معیارهای داستاننویسی امروز جستجو کرد. اهمیت گلستان در چیزهای دیگری است. اولاً گلستان معصومیت برآمده از انسان دیروز را به بهترین شکل ممکن بازگویی میکند. داستانها ساده هستند و زیبا و از همه مهمتر حاوی مفاهیم عمیق انسانی هستند. اینکه چرا ما امروز با داستان ساده، داستان پندگو، داستان مستقیمگو، ارتباط برقرار نمیکنیم، به نظر من نقص داستان نیست، نقص انسان امروز است که به نظر میرسد نمیخواهد بشنود و یا علاقهای به شنیدن ندارد و اصولاً دوست ندارد بشنود و شنیدن همان ویژگییی است که در انسان دیروز بود.
به محض اینکه میخواهیم دربارۀ موضوعی مستقیمگویی کنیم، متهم میشویم به اینکه داریم نصیحت میکنیم. گویی مستقیمگویی چیز منفوری است که ما باید آن را در ایهام و ابهام بپیچیم و به مخاطب منتقل کنیم. فارغ از بحثهای تکنیکال و اینکه به هرحال در طول زمان روایت تغییر کرده و انسان هم به لحاظ روانشناختی و هم به لحاظ آگاهیهایی که دارد، پیچیدهتر شده است، به نظر میرسد بیشتر نوعی مقاومت درباره نحوۀ زیستن، پدید آمده است. انسان معاصر دوست ندارد چیزهایی را بشنود که باعث آزارش میشود، چون خودش را فاقد آنها میبیند.
تمایل به نشنیدن، بحرانهایی مثل بحران تنهایی و بحران عدم ارتباط را پدید آورده است. بحرانهایی که به مضامین بنیادین هنر معاصر تبدیل شدهاند. در این میان گلستان سعدی، به نظر من، دعوت عامی است به پالایش اخلاقی. دعوتی است به نوعی زیست ساده واخلاقی. حکایات سعدی دعوت عامی است به پادشاهان و امیران، درویشان و پارسایان وفقیران برای بهتر زیستن. برای نیکی و خوبی. امری که به نظر میرسد بشر به شکلی دیوانهوار دارد از آن فاصله میگیرد.
اگر در حکایات سعدی میخوانیم «علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن» (سعدی، 1368: 170). یا: «عالِم ناپرهیزگار کور مشعلهدار است» (همان)، یا: «مُلک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد» (همان). یا: «پادشاهان به نصیحت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان» (همان). این سخن در دل همۀ ما هست، ولی سعدی آن را مستقیم گفته است. گمان میکنم سعدی چه در آثار منظوم خود و چه در گلستان از این گوهرها فراوان دارد. کافی است شنونده خوبی باشیم.
..............
منابع:
1.سعدی، مصلح بن عبدالله (1368). گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1395/10/14 (871 مشاهده) [ بازگشت ] |