تاريخچه زندگاني و نيز دورانشناسي سعدي به گونهاي ناشناخته در هالهاي از شك و گمانها و ظنهايي غريب فرو رفته و تاكنون شواهد و مدارك مستدل و صريح مبني بر دستيابي به حقيقتي واحد پيرامون وي در تذكرهها و كتب تاريخي و يا آثار خود شيخ يافته نشده است و تمامي آنچه را كه از وي باز ميشناسيم، حدسها و گمانههايي است مبني بر برداشتهايي كه گاهاً چندان استوار نيز به نظر نميرسد.
اين بدان معني است كه متأسفانه پيرامون شخصيت سعدي، زندگي، جواني، محل اقامت، تحصيل، مسافرتهاي احتمالي و نيز چگونگي گذران زندگي در طول دورانهاي مختلف، روابط وي با شاعران و نويسندگان، حاكمان و دوستان و... تحقيقاتي خلّاقانه و يا نوگستراﻧﮥ مستدل صورت نگرفته است تا براساس آن به حقايقي روشن و بنيادين از سعدي بزرگ، دست پيدا كنيم.
آنچه را كه از خلال حكايات گلستان و قصايد بوستان به دست آوردهايم، نيز به اعتقاد برخي تنها ميتوان «قابهايي دانست كه سعدي مطالب خود را در آن گذاشته و نبايد از آنها صحت تاريخي متوقع بود... پس ناچار نبايد دنبال سعدي تاريخي رفت، بلكه بايد دنبال سعديي شتافت كه گلستان را نوشته، بوستان را به نظم آورده، قصايد ارزنده و غزليات بيمانندي سروده است. اساساً سعدي حقيقي آن است كه از اين آثار سر بيرون ميآورد... تراوشهاي روح سعدي بهتر از هر كتاب تاريخي او را به ما نشان ميدهد».1
به باور اين انديشه است كه برخي جستن حقايق عقلاني و فكري سعدي را در آثارش، منوط به بازيابي قوت و قدرت نهفته سعدي در طرز بيان و سبك سخن وي ميدانند و همين امر جز در سايه كشف اسرار تركيبات و تلفيقات تار و پود سخن او و نيز درك ماهيت كلامش صورت نخواهد گرفت و خود، كلام سعدي را به گواه ميگيرند كه:
همه سرماﻳﮥ سعدي سخن شيرين بود
|
واين از او مانَد، ندانم كه چه با او رود
|
و يا:
اگر هست مرد از هنر بهرهور
|
هنر خود بگويد نه صاحب هنر
|
و از اين رهگذر به بازجست هنرهاي كلامي سعدي پرداخته و قدرت بياني و فن هنري او را در خلق كلامي كه سهل و ممتنعش ميدانند و خاص سعدي است، باز مييابند.
و بدين ترتيب به «تأويل متني» كه در حكم شناخت معناي هر گزاره از سخن است، ميپردازند و معتقد به نيت مؤلف و پيام حاصل از خلق اثر وي ميباشند، نه شناخت وي و با خوانش آثار مؤلف تنها در كشف حقايق و مفاهيمي هستند كه در لابهلاي اين متون نهفته است. آنان معتقدند كه در بحث «بررسي گفتار و بيان خالق اثر»، ميتوان با عناصر انديشه و ذهنيت انديشگر ارتباطي بازيافت كه ما را به شناخت بيشتر معاني و مفاهيم متن ره مينمايد.
اين ديدگاه همانند ديدگاه شلايرماخر است كه: «هرگونه تلاش براي شناخت متون از راه زندگي مؤلفِ آنها را محكوم به شكست ميدانست و ميپرسيد: آيا ما چيزي از زندگي افلاطون و ارسطو ميدانيم؟»2 و از سويي ديگر نيز معتقد است كه: «هر لحظه اثر هنري نشان از تمامي زندگي مؤلف دارد».3
بنابراين در باور اين گونه افراد، آن چه كه پيش و بيش از هر مسئلهاي در رويارويي با متون ارزشمند ادبي، فلسفي، جامعهشناختي و... مطرح است، مفاهيم ارايه شده در آن است و از رهگذر دستيابي به نكات ارايه شده در اين متون، خواننده قادر به درك و يا آشنايي با حقايقي از اين دست ميگردد.
در سوي ديگرِ محور انديشگي پيرامون آثار و مؤلفان، گروهي ديگر حضور دارند كه شناخت و آگاهي از شخصيت و دوران زندگي وي را بسيار مهم و قابل توجه دانسته، بار ديگر به دوران شناختي صاحب اثر و يا مطالعه آثار وي در صدد تبيين ناشناختههايي از مؤلف ميباشند و تا حدودي نيز به انديشه گادامري نزديك ميشوند كه: «تنها زماني ميتوان متني را شناخت كه از پرسشهايي آگاهي يافته باشيم كه متن بايد به آنها پاسخ بدهد».4 و صراحتاً آگاهي از اين پرسشها را منوط به شناخت از مؤلف و يا صاحب اثر و تمامي ويژگيهاي انديشگي وي اعلام ميكند.
برخي ديگر نيز برآنند كه «از بررسي نقادانه جزييات زندگي نامه شاعر، نه تنها احتمال تفسير قضاوتهاي تاريخي درباره او انتظار ميرود، بلكه اين بررسي ميتواند شرح و تفسيرهاي مربوط به وي را از بنياد دگرگون كند».5 و بدين ترتيب بررسي نقادانه اثر را به عنوان راه حلي در جهت كشف اسرار مؤلف و صاحب اثر معرفي ميكنند.
از طرفي ديگر هم چنان اين عقيده نيز وجود دارد كه: «غالب مشاهدات و حكايات و مطالبي را كه [سعدي] راجع به خود نقل ميكند، معلوم نيست تا چه اندازه مقرون به حقيقت و واقع است ... و آن چه در اين باب اصحاب تذكره و ارباب تواريخ نوشتهاند، مشكوك و محل شبهه و ترديد است...».6
عرصه اين ناآشناييها و ناشناختگيها تنها به قلمرو دوران شناختي زندگي سعدي و نيز عملكردهاي وي محدود نميگردد، بلكه گسترﮤ وسيعي از ابهامات را نيز پيرامون آثار وي، ترديد در تعلق برخي آثار همچون هزليات به وي، تاريخ سرودن بخشهاي مختلف كليات سعدي، نحوه و ترتيب قرار گرفتن اين آثار و... را دربرميگيرد كه بيشك پس از گذر هفت قرن از حيات سعدي انديشمند، در كشوري كه وي را چونان قلهاي و ستارهاي تابناك در تاريخ تمدن، انديشه و فرهنگ خويش ميدانيم و بيشك علاقهمندان و دلبستگان به وي از شمار خارجند، چندان مطلوب و دلپسند به نظر نميرسد.
برماست كه با همتي بليغ، به كشف نادانستهها و ناشناختهها كمر بنديم و با عزمي راسخ به اجماعي علمي دست يابيم، چرا كه ناگفته بس پيداست كه بر ذمه خويش دِيني عظيم را به شيخ بزرگ و نيز نام نيك وي احساس ميكنيم:
خرّم تن آن كه نام نيكش
|
مانَد پسِ مرگ جاوداني
|
اين است جزاي سنت نيك
|
ور عادت بد نهي تو داني
|
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.