منآن مرغسخنگویم که در خاکم رود صورت
|
هنوز آواز میآید به معنی ازگلستانم
|
تاریخ زبان فارسی، این زبان معیار که امروزه درگفتار و نوشتار خود از آن بهره میگیریم، به میزانی آشکار و وامدار دو اَبَرمرد نامدار ادب ایرانی است: فردوسی و سعدی. نخستین، توانمندیهای بالقوه سترگی آن را نمایان ساخته و دومین، توانمندیهای بالقوه سادگی آن را، دو جنبه زبانی که زبان فارسی را در هزارسال گذشته زنده و پویا داشتهاند. از بحث در باب فردوسی میگذریم که جای خود دارد و مجال خود میخواهد.
امروز روز سعدی و این دم مجال اوست و سعدی تنها شخصیت ادب فارسی است که هم در شعر و هم در نثر جایگاهی کم نظیر یافته است. در عین حال که نثر گلستان به گفته برخی «صورت کمال یافته نثر فن و شیوه مقاله نویسی نویسندگان پیشین است»، میتوان گفت سعدی در این اثر مبدع و مبتكر نوعی از زبان نوشتاری فارسی است که پیش از او رایج نبود، یا دست کم، کمتر رایج بوده است. گفتهاند که سال 656 هجري سر فصل جدیدی است در تاریخ ادبی ایران. نگارش گلستان حادثهای است که دونظیره بیشتر ندارد: شاهنامه و مثنوی. سعدی در گلستان شیوهای از نثر نویسی بنا نهاد که لااقل خود وی، پیش از آن نداشت. مروری در برخی رسایل او اختلاف میان سبک ساده و موجز گلستان و سبک ثقیل و متراکم آن رسایل را نشان میدهد و سادگی زبان در نثر گلستان، گاه شعرگونه میگردد: «شبی یاد دارم که یاری عزیز از در، درآمد. چنان بیخود از جای جستم که چراغم به آستین کشته شد. بنشست و عتاب آغاز کرد که مرا در حال که بدیدی چراغ بکشتی، به چه معنی؟ گفتم گمان بردم که آفتاب برآمد» و شاید در حین نگارش این عبارت بوده است که پاسخ دیگری از خاطرش گذشته و در غزلی جای داده است:
شمع راباید از این خانه به در بردن و کشتن
|
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
|
نمونههایی از نثر شعر گونه پیش از زمان سعدی را، گرچه نه بسیار، اما گاه میتوان سراغ گرفت و این قطعه از منشآت خاقانی، به تشخیص دکتر شفیعی کدکنی، نمونهای از آن است:
«مرغ از میان آب / صف صف برميآمد / صوفیانه چرخ میزد / خرقه پرنیان آب را چاک میکرد / باد از کنار نرم نرم در میتاخت / كُرﺗﮥ سُندسي درخت را دامن بر میگرفت / و مرا در این حال مونس هم صورت من / که آب آینگی میکرد / و نقش كژمژ مرا به من مینمود / و من بی خبر از غایت حیرت که این منم / چنانکه طوطی در آینه نگرد/ و معلمش در پس آینه تلقین میکند/ و او خود را میبیند / پندارد که دیگری ست.»
سعدی در گلستان وارث نثری از این دست است.
دبليو.جي. آرچر در پيش گفتار خود بر ترﺟﻤﮥ انگليسي ادوارد رهاتسك از گلستان مینویسد: «زمانی که گلستان یا باغ گل سرخ اثر سعدی در اوایل سده نوزدهم به انگلیسی ترجمه شد، عمدتا در هندوستان خوانده میشد و برای کارمندان کمپانی شرقی که در آن سرزمین زندگی و کار میکردند، مناسبت ویژهای داشت... سبک شاعرانه سلیس آن مناسب نوآموزان بود و گرچه بحثهایی از آن بعدها بخشهای آزار دهندهای را برانگیخت، با این حال ظاهرا در آمدی بر آداب و عادات ایرانی بهتر از آن نمیتوانست باشد».
نخستین ترجمهای که به انگلیسی منتشر شد از فرنسیس گلدوین افسر سابق در ارتش بنگال و استاد زبان فارسی در کالج فورت ویلیام کلکته در1806 بود. دومین ترجمه از جیمز راس در 1823 و سومین آن از ادوارد ایست ویک در 1825. الیست ویک به گلستان علاقه فراوان داشت و درشرح آن در پیش گفتاری مینویسد:
«گلستان در خاور زمین به مقبولیتی دست یافته است که شاید هیچ اثر اروپایی در جهان غرب هیچ گاه بدان پایه نرسیده است. کودکان دبستانی نخستین درسهای خود را از آن فرا میگیرند؛ افراد دانا از آن نقل قول میکنند و شمار فراوانی از گفتههای آن ضربالمثل شدهاند...» الیست ویک سه دلیل عمده برای دست زدن به ترجمه خود داشت. یک ضرب المثل شرقی میگوید: «هر واژﮤ سعدی دارای هفتاد و دو معنی است». بنابراین به نظر او هنوز برای هفتاد مترجم دیگر (به جز جیمز راس و خود وی ) جا وجود داشت.
ترجمه الیست ویک، با همه برتریهایش، پیش از سال 1873 به سان سرنوشت پیشینیان خود دچار شده بود. ﻫﻤﮥ آن ترجمهها نایاب بودند. با وجود این، متن اصلی گلستان همچنان مورد استفاده بود. جان پلاتس بازرس سابق سازمان آموزش همگانی در استانهای مرکزی هندوستان در 1873 مینویسد:
«امروزه یادگیری زبان فارسی فراگیرتر از بیست سال پیش است و در هندوستان جایزههای هنگفتی که دولت و دانشگاهها... برای دانشجویان موفق تعیین کردهاند، مایه رشد و رونق آن شده است».
گلستان در گسترش این گرایش سهیم بود، چه نه تنها در میان کارمندان دولتی هنوز کاربرد داشت، بلکه در دانشگاهها و کالجهای هند نیز به صورت کتاب درسی درآمده بود. بنابراین نیازمند ترجمه تازه تری بود و جان پلاش در فراهم آوردن آن کوشید و در سال 1875 ترﺟﻤﮥ تازهای از آن به دست داد. در پس این اثر کلاسیک سعدی، سزرمین و فرهنگ پر عظمتی قرار داشت و دستِ کم برای یکی از خوانندگان آن یعنی اف.اف.آریو تنات، کارمند دولتی بازنشسته ساکن بمبئی، آشنا سازی بهتر همگان به ادبیات و زبان فارسی از اهمیتی حیاتی برخوردار بود. در سال 1882 آربوتنات با همکاری ریچارد برتون مترجم معروف هزار و یک شب انجمن کاماشاسترا را تاسیس کرد...، و فردی را که دقیقاً میتوانست نقش مترجم [گلستان] را بر عهده بگیرد، میشناخت و آن فرد ادوارد رهاتسک بود، فردی زاده مجارستان اما به مدت نزدیک به چهل سال شهروند بریتانیایی مقیم بمبئی بود.
ترجمه رهاتسک از گلستان در سال 1888 در ردیف انتشارات انجمن کاماشاسترا منتشر شد. آرچر که پیشگفتار خود را بر چاپ مجددی از ترجمه رهاتسک در 1958 نوشته، میگوید: «از 1888 بدین سو آگاهی غریبان از ادبیات فارسی به طور گسترده ای افزایش یافته است، آثار بیشتری منتشر شده است...، و علاقه مردم بریتانیا به شعر فارسی بیشتر شده است...و با وجود این که هفتاد سال از نخستین چاپ ترجمه [رهاتسک از گلستان] میگذرد، ترجمه او همچنان تنها ترجمه کامل آن در زبانی انگلیسی است».
کار کردها و فرآوردههای ترجمه گلستان به زبان انگلیسی تنها محدود به حوزه ادبیات دنیای انگلیسی زبان نبوده است، بلکه امکان بررسیهای ناقدانه آن را نیز میسر ساخته است كه من در اینجا به اشارهای گذرا به یکی از آن بررسیها اکتفا میکنم:
منتقدان سعدی به ساختار گلستان ایراد گرفتهاند. علی دشتی در كتاب قلمروسعدی خاطرنشان میکند که گلستان «آنچه را که فرنگیان «سيستم» میگویند، ندارند، یعنی در این کتاب روشی استوار که تمام فصول بر محور اندیشهای دور زند... نمییابیم... گلستان... یک اندیشه مرکزی و اساسی ندارد که فصول کتاب برای تایید آن نوشته شده باشد.»
این نظر دشتی در طول زمانها پیوسته معتقدانی داشته است. دکتر ویلیام هِنوی در رد این عقیده و در پیگیری بحثی که دانالد ویلبر در باب گلستان و بوستان عنوان كرده، به نتايج جالبي رسيده است. ويلبر میگوید: طرح یا نقشه گلستان و بوستان سعدی با طرح یا نقشه باغهای ایرانی ارتباط نزدیک دارد. هنری طرح باغگونه گلستان را بدین صورت توصیف میکند که: گلستان به یک دیباچه و هشت باب تقسیم شده است. در تنظیم بابها براساس مضامین و محتویات آنها تقارن آشکاری دیده میشود که با بلاغت متن و طبیعت واحدهای کوچکتر آن همراستاست. بابهای اول و دوم «در سیرت پادشاهان» و «دراخلاق درویشان»اند که بایکدیگر تناسب عکس یا متضاد دارند. بابهای سوم و چهارم «در فضیلت قناعت» و «در فواید خاموشی»اند که تناسب موازی یا مرادف با یکدیگر دارند. بابهای پنجم وششم «در عشق وجوانی» و «در ضعف و پیری»اند که باز تناسب عکس یا متضاد با یکدیگر دارند و بابهای هفتم و هشتم «در تاثیر تربیت» و در «آداب صحبت»اند که با یکدیگر تناسب موازی یا مرادف دارند. بنابراین بابهای گلستان دو به دو و یک در میان با هم قرینه سازی شدهاند. دیباچه گلستان به عنوان «جهان اصغر»"microcosm" است که «جهان اکبر» یا "macrocosm" متن را پیشاپیش عرضه ميدارد و به منزﻟﮥ ديوار دورادور باغ گلستان است، كه نيمه متن را با نكتههاي ياد شده در خود محصور كرده است.
برخلاف باغهاي غربي، باغهاي ايراني تناسب و توازن نظيرهسازيها را عيناً دنبال نميكنند و در بخشهاي آنها گلها به رنگهاي گوناگون كه گهگاه با يكديگر متضادند، كاشته ميشود و اين نايكدستي منظم، انعكاسي از طبيعت واقعي است كه ذهنيت ايراني آن را نه تنها در جهاني بيرون خود يعني در باغهاي گل منعكس ميسازد، بلكه در آثار هنري خويش نيز بازتاب ميدهد. هر يك از حكايتهاي گلستان گلي است كه در متن كتاب كاشته شده و تركيب شعر و نثر و فارسي و عربي و كوتاهي و بلندي آنها يادآور نظيرهاي بر گلهاي باغهاي ايراني است كه از اجزاي گوناگون به اندازهها و رنگهاي گوناگون تشكيل شدهاند.
نكتهاي كه بر نقد ساختاري ويليام هِنوي ميتوان افزود، اين است كه:
1. هشت باب گلستان مجموعاً به تأكيد خود سعدي در ديباچه انعكاسي از هشت باغ بهشت نيز هست كه در اساطير ايراني و غربي تجليات گوناگون داشته است؛
2. هشت باب از دو بخش چهارگاﻧﮥ متقارن و متضاد شكل گرفته كه هر يك چهار فصل سال را نمادينه ميكند؛
3. باب چهارم و باب هشتم يعني «در فوايد خاموشي» و «در آداب صحبت» با تناسب عكس يا متضاد خود، دو بخش چهارگانه را به يكديگر ميپيوندند.
دبليو آرچر در پايان پيش گفتار خود ميگويد كه گلستان سعدي در نكتههاي بنيادي خود به شعر باغ گل سرخي تي.اس اليوت ميماند، يا به عبارت بهتر اين بدان ميماند:
بانوي خاموشيها
آرام و اندوهگين
پاره و پاره و درست
گل سرخِ يادها
گل سرِ فراموشي
خسته و زندگي بخش
آسودﮤ هراسان
گل سرخ بيهمتا
اينك باغي است كه ﻫﻤﮥ عشقورزيها
سرانجام در آن پايان ميپذيرند.
در نظر اليوت، گل سرخ مريم باكره است و باغ كليساي كاتوليك، با اين حال، منظور او در نهايت همانند سعدي است؛ آرامش خيالي كه به ياري والايش يا زدايش آرزوها دست ميدهد:
آن كه مرا آرزوست، دير ميسر شود
|
واينچه مرا درسراست،عمر در اين سر شود
|
چون متصوّر شود در دل ما نقش دوست
|
همچو تبش بشكنيم هر چه مصور شود
|
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.