غزل سعدي به روايت فروغي و يوسفي فرح نيازكار
هم از ايام فرخندﮤ ماست كه پس از تصحيح و توضيح بوستان سعدي در سال 1359 ش. و گلستان سعدي در سال 1368ش. توسط زندهياد دكتر غلامحسين يوسفي ، پس از گذر تقریبی دو دهه و بيشك طي فرازها و نشيبهاي بسيار در عرصه تصحيح متن غزليات سعدي، اينك غزلهاي سعدي به تصحيح و توضيح زندهياد دكتر غلامحسين يوسفي و به همياري و همت شادروان دكتر پرويز اتابكي به چاپ رسيده است.
418 غزل از اين اثر سترگ به ترتيب موجود در كتاب غزلهاي سعدي توسط دكتر يوسفي مورد بررسي، مقابله و تصحيح قرار گرفته و پس از درگذشت وي در سال 1369ش. به اهتمام دكتر پرويز اتابكي و دستياري بانو رفعت صفينيا ناييني، غزليات باقي مانده پس از مقابله و تصحيح، به مرحله چاپ و انتشار رسيده است.
پيش از اين كليات سعدي چندين بار مورد تصحيح، ويرايش و انتشار قرار گرفته است. چنان که تصحيح بوستان توسط عبدالعظيم قريب (1328ﻫ.ش)، تصحيح گلستان توسط عبدالعظيم قريب (1310ﻫ.ش) تصحيح كليات توسط محمدعلي فروغي(1320 ﻫ.ش)، تصحيح گلستان توسط محمدجواد مشكور (1342ﻫ.ش) تصحيح گلستان و بوستان توسط رستم علييف (1959م.) تصحيح بوستان توسط نورالله ايرانپرست (1352ﻫ.ش) تصحيح گلستان توسط نورالله يزدانپرست (1348ﻫ.ش) تصحيح بوستان توسط محمدعلي ناصح (1354ﻫ.ش) تصحيح مثلثات سعدي توسط محمدجواد واجد شيرازي (بيتا) تصحيح غزليات سعدي توسط حبيب يغمايي (1361ﻫ.ش) و ... از جمله اين آثارند.
و اينك پس از سعي و تلاش بسيار، غزلهاي سعدي چاپ و منتشر گرديده و چنان كه در مقدمه غزلهاي سعدي دكتر غلامحسين يوسفي آمده است، در تصحيح اين كتاب از هفده نسخه خطي بهره گرفته شده است كه برخي نيز بسيار نزديك به دوران سعدي است. چنان كه نسخه «آل» که نسخه خطي كليات سعدي در ماربورگ آلمان، مشتمل بر غزليات و قصايد عربي و فارسي و ترجيعات سعدي، به خط ابوسليمان داود بن ابيالفضل ملقب به فخر بناكتي، مورخ محرم 706ﻫ.ق و نزديكترين نسخه در دوران سعدي است، به عنوان يكي از نسخههاي اساس تصحيح مورد استفاده قرار گرفته است.
دكتر غلامحسين يوسفي و هميارانش در تصحيح و تنظيم اين اثر بر آن بودهاند تا به ياري اين نسخههاي خطي به شيوهاي استدلالي و دانشورانه به ويرايش غزليات سعدي پرداخته، بدان اميد، تا از ميان انبوه ناهمسانيها و لغزشهاي نسخهها، به كلام فصيح و ذوق دلانگيز سعدي و متنی بنيادين از غزلهای سعدی دست يابند.
چنان كه در تصحيح نسخهها متداول است، برخي برآنند تا با دستيابي به نسخهاي كهن و نزديك به دوران زندگي شاعر(اقدم نسخ)، آن را اساس قرار داده، بيهيچ تغييري، آن را متن بنيادين پنداشته و برخي نيز به گزينش و حتي دگرگون سازي متن كهن بر بنياد راي و پسند خويش و بنا بر ذوق و سليقه (ذوق سليم) پرداخته، به تصحيح متن ميپردازند كه بيشك در هر دو روش بدون توجه به معيارهايي همچون ساختار زباني و ادبي كلام شاعر و بسامد به كار جستن واژگان گوناگون در زبان شاعر و نيز آشنايي با شيوﮤ پردازش و بهرهجويي از لغات براساس انديشه وي و شناخت قدرت فصاحت و رواني كلام شاعر و نيز توجه به سبكشناسي كلام وی( تصحیح انتقادی)، ما را از اشتباهات و لغزشهايي در اين وادي در امان نخواهد داشت.
اگرچه در اين ميان علاوه بر دستبرد كاتبان در متن اصلي، ذوق شاعر نيز خود گزينهاي مهم در پيش روي ماست كه ميتواند بر اثر گذر زمان و بازخواني متن توسط خود شاعر، به گونهاي ديگر تغيير يابد، در حالي كه نسخههايي از ضبطهاي پيشين، در ذهن و خاطر خوانندگاني ديگر نقش گرفته باشد.
اما اگر بپذيريم كه در تصحيح انتقادي متون، توسط پژوهشگراني چند و قرار گرفتن نسخههايي متفاوت در پيش روي خوانندگان، ذوق و برداشت ذهني و تفسير و تحليل ادبي و ميزان «حض سمع و انديشه» آنان نيز گاهي ميتواند در كشف متن بنيادينِ اثر به گونه مؤثر واقع شود، در اين صورت اجازه خواهيم يافت تا از سر خضوع در پيشگاه توانمندان و والاهمتاني كه در اين وادي رنج بسيار برخود حمل نموده، تنها به منظور درك صحيح از حقايق، گزينشهاي تحليلي خويش را براساس ذوق و علاقه شخصي مطرح نماييم.
بر اين اساس، در مقايسه بيش از صد غزل از غزلیات سعدي به تصحيح ارجمند دكتر غلامحسين يوسفي و تصحيح گرانقدر محمدعلي فروغي و رويارويي با نكاتي چند، نتايجي به قرار زير، به دست آمد.
در یک تقسيمبندي کلی پیرامون ساختار اشعار منتخب از سوي غلامحسين يوسفي و محمدعلي فروغي با چند دسته از اشعار روبهروييم:
* دسته نخست دربرگیرنده اشعاري است كه برخي از كلمات قید شده در ابیات دو نسخه مانند هم نيست، اما اين كلمات مترادف و هم معني بوده و به همین دلیل، از نظر معنايي آسيبي به معناشناسي انديشه سعدي در غزليات وارد نميسازند، همانند:
سعدي به هيچ علت، روي از تو برنپيچد
|
الّا گرش برانی، علت جز این نباشد
|
(کلیات سعدی به تصحیح فروغي، ص 485)
سعدي به هيچ معني چشم از تو برنگيرد
|
الّا گرش برانی، علت جز این نباشد
|
(غزل های سعدی به تصحیح يوسفي، ص259)
و یا:
باز گویم نه که دوران حیات این همه نیست
|
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
|
(فروغي، ص 521)
باز گویم نه که ایام بقا این همه نیست
|
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
|
(يوسفي، ص154)
و یا:
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
|
وقعی است ای برادر، نه زهد پارسا را
|
(فروغي، ص413)
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
|
قدری است ای برادر، نه زهد پارسا را
|
(يوسفي، ص178)
و يا:
هر كاو نظري دارد با يار كمان ابرو
|
بايد كه سپر باشد، پيش همه پيكانها
|
(فروغي، ص 420)
آن كش نظري باشد با يار كمان ابرو
|
بايد كه سپر باشد، پيش همه پيكانها
|
(يوسفي، ص 51)
و يا:
زخم خونينم اگر به نشود، بِهْ باشد
|
خنك آن زخم كه هر لحظه مرا مرهم از اوست
|
(فروغي، ص 787)
و يا:
زخم خونيم اگر به نشود، بِهْ باشد
|
خنك آن ريش كه هر لحظه مرا مرهم از اوست
|
(يوسفي، ص 251)
اما اين دسته از اشعار و كلمات موجود در آن را بايد براساس مفاهيم زبانشناختي سعدي و بسامد به كار جستن آن واژگان در قلمرو زباني سعدي مورد كنكاش و بررسي قرار دارد و به نتيجه نهايي دست يافت.
* دسته دوم اشعاري است كه برخي از كلمات موجود در آن تغيير يافته و اين تغييرات نه تنها از جنبه لغوي صورت گرفته كه از نظر معنايي نيز گاه، معني بيت را كاملاً دچار تغیير و تحول نموده است. اين دسته از اشعار، جدا از آن كه از نظر ساختار زبان شناختي سعدي بايد مورد بررسي واقع شوند، از جهت بار معنايي و انديشگي سعدي نيز در خود تأمل و بررسياند، همانند:
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
|
ميگويم و بعد از من گويند به دورانها
|
(فروغي، ص 420)
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
|
ميگويم و بعد از من گويند به بستانها
|
(يوسفي، ص 51)
و یا:
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
|
هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
|
(فروغي، ص 428)
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
|
هر که در این حلقه نیست، غافل از این ماجراست
|
(يوسفي، ص 164)
* در ﻧﺴﺨﮥ تصحيح شدﮤ يوسفي، بر شمار برخي از ابيات غزلها نيز، بيت يا ابياتي افزوده و يا حذف شده است كه حفظ يا حذف آنها در خور تأمل است؛ چرا كه چنان كه گذشت، وجود اين ابيات گاه از نظر زبانشناختي و گاه از نظر معناشناختي و بر مبناي ديگر اشعار و افكار سعدي، در زبان و انديشه سعدي بعيد به نظر ميرسند! چنان که در پایان غزلی که با مطلع:
چنان به موی تو آشفتهام، به روی تو مست
|
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
|
(فروغي، ص 425)
آغاز ميشود، در نسخه تصحیح شدﮤ یوسفی سه بیت به پایان این غزل افزوده شده است. در ارتباط طولي اين غزل، سعدي به يكباره خود را به فراموشي سپرده و عنان اختيار را به دست محبوب زيباروي ميسپارد و بر آن است كه تا زنده است سر از كمند وي نپيچد، اما در بيتِ دوم افزوده شده در نسخه يوسفي، سعدي به تهديد و تحذير روي ميآورد كه با سياق كلي كلام ناسازگار است و با ساختار ذهني سعدي همخواني ندارد.
حذر كنيد ز باران ديده سعدي
|
كه قطره سيل شود چون به يكديگر پيوست
|
(يوسفي، ص 52)
* همچنين در برخي از غزلها، ترتيب واقع شدن ابيات در تصحیح فروغی و یوسفی با يكديگر متفاوت است كه با توجه به معناي طولي يك غزل علاوه بر معنای عرضي آن و نيز آشنايي با نحوه انديشگي و پردازش ابيات سعدي، ميتوان آن را از تنظيم و ترتيب يگانهاي بهرهمند ساخت.
ناگفته پیداست که برخی از تغییراتی را که پیش از این عنوان نموده و یا در ادامه بدان خواهیم پرداخت، در برخی از نسخههای تصحیح شده غزلیات سعدی، به عنوان پانوشت یا پاورقی، بدانها اشاره شده است.
در ابیات زیر میتوان نمونههایی چند از این معنا را باز یافت:
هر پارسا را كان صنم در پيش مسجد بگذرد
|
چشمش بر ابرو افکند، باطل کند محراب را
|
(فروغي، ص 414)
هر پارسا را كان صنم در پيش خاطر بگذرد
|
چشمش بر ابرو افکند، باطل کند محراب را
|
(يوسفي، ص 109)
اگر چه مراعات النظير ميان کلمات: محراب، پارسا و مسجد نوعی تناسب زیبا را در کل بیت ایجاد مینماید، اما در پيش خاطر زيبايي معناشناختي و عدم تعلق به نقطهاي ، جايي و مكاني معلوم چون مسجد و كليت بخشيدن به موضوع را دربردارد. چنان که این امر موجب می شود که یاد محبوب پیوسته و در همه جا، موجب غفلت پارسا شود.
هركهراوقتيدميبودهاست و دردي سوخته است
|
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
|
(فروغي، ص 419)
هركهراوقتيدميبودهاست و روزی سوخته است
|
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
|
(يوسفي، ص 172)
روزي سوخته است و يا يك روز سوخته است. داراي ايهام است؛ چنان كه مثلاً شخص روزي بر اثر حادثهاي سوخته است، اما دردي سوخته است، شخص عاشق بر اثر درد عشق خود سوخته است. چنان كه پيداست به كار جستن دردي سوخته است داراي بار معنايي و شاعرانه بيشتري است نسبت به روزي سوخته است.
گويند مگو سعدي چندين سخن از عشقش
|
ميگويم و بعد از من گويند به دورانها
|
(فروغي، ص420)
گويند مگو سعدي چندين سخن از عشقش
|
ميگويم و بعد از من گويند به بستانها
|
(يوسفي، ص51)
پس از سعدی حكايت عشق او را باید در دورانها نقل قول نمود، چنان كه در جايي خود ميگويد:
ز خاك سعدي شيراز بوي عشق آيد
|
هزار سال پس از مرگ او گرش بويي
|
و اين امر ما را به بقای عشق سعدی در دوران و روزگاران بعد هدايت ميكند نه به بستانها و يا مكانهايي ديگر!
سلسله موي دوست، حلقه دام بلاست
|
هركهدر اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
|
(فروغي، ص428)
سلسله موي دوست، حلقه دام بلاست
|
هركهدراينحلقهنيستغافلاز اين ماجراست
|
(يوسفي، ص164)
بيرون از حلقه بودن، غفلت نميآورد، رهايي ميآورد. خود او نيز اين حلقه را دام بلا دانسته كه دوري از آن آسايش خاطر ميآورد.
دعوي عشاق را شرع نخواهد بيان
|
گونه زردش دليل، ناله زارش گواست
|
(فروغي، ص428)
دعوي مشتاق را شرع نخواهد بيان
|
گونه زردش دليل، ناله زارش گواست
|
(يوسفي، ص164)
در مصرع دوم گونه زرد را دليل نالهزار دانسته و گونه زرد براساس آنچه كه در فرهنگ ما متداول است، حاصل اشتياق نيست، بلكه حاصل عشق است.
بيا كه بر سر كويت بساط چهره ماست
|
به جاي خاك كه در زير پايت افگنده است
|
(فروغي، ص434)
بيا كه بر سر كويت بساط چهره ماست
|
نه خاك راه كه در زير پايت افگنده است
|
(يوسفي، ص101)
براساس معنا شناختي و زيباشناختي، سعدي به جاي خاك، چهره بر مقدم محبوب ميگستراند نه آن كه از روي دلخوري و اعتراض به محبوب خويش گلايه كند و برتري چهره را بر خاك به او يادآور شود.
كسي نماند كه بر درد من نبخشايد
|
كسي نگفت كه بيرون از اين، دوايي هست
|
(فروغي، ص 451)
كسي نماند كه بر درد من ببخشايد
|
كسي نگفت كه بيرون از او، دوايي هست
|
(يوسفي، ص 50)
در مصرع دوم آمده كه: كسي نگفت كه بيرون از او، دوايي هست، كه دربرگيرنده بار منفي و عدم توجه جمع به اوست يعني هيچ كس باقي نماند كه بر درد او ببخشايد و هيچ كس نيز باقي نماند كه به غير از دردي كه عاشق بدان دچار است، درماني و دواني براي او بجويد و يا اين كه چارﮤ دردش را به جز از ديدار محبوب و وصال وي براي عاشق، درماني ديگر بشناسد. در اين صورت ببخشايد با توجه به ساختار مصرع دوم كه عدم وجود چارهاي براي عاشق است را مسلمتر مينمايد. يعني از هيچ سوي مورد حمايت و چارهجويي واقع نميشود.
صبر بر جور رقيبت چه كنم گر نكنم؟
|
همه دانند كه در صحبت گل خاري هست
|
(فروغي، ص 452)
صبر بر خوي رقيبت چه كنم گر نكنم؟
|
همه دانند كه در صحبت گل خاري هست
|
(يوسفي، ص 98)
وجود رقيب در كنار عاشق، خود عين ظلم مسلم است! پس عاشق بايد بر اين جور و ظلم، صبوري و تحمل نمايد تا مگر چارهاي باز جويد و او را از اين دلدادگي بركنار دارد، اما بر خوي رقيب تحمل ورزيدن غريب است و دور از نگاه طنازانه سعدي!
باد، خاكي ز مقام تو بياورد و ببرد
|
آب هر طيب كه در كلبه عطاري هست
|
(فروغي، ص 452)
باد، خاكي ز مقام تو بياورد و ببرد
|
آب هر طيب كه در طبله عطاري هست
|
(يوسفي، ص 98)
طبله را صندوقچه كوچك، ﺳﻠﮥ عطار، بويدان و طبل عطار ميدانند كه در آن بوي خوش نهند. از اين روي، طبله عطار مفيد معني مطلوبتري است به نسبت كلبه عطار.
هر كه تماشاي روي چون قمرت كرد
|
سينه سپر كرد، پيش تير ملامت
|
(فروغي، ص 463)
هر كه تماشاي روي چون سپرت كرد
|
چشم سپر كرد، پيش تير ملامت
|
(يوسفي، ص 108)
زيبايي روي به ماه تشبيه ميشود نه سپر! روي چون سپر از نظر معناشناختي و زيباشناختي به دشواري در ادبيات سعدي ميگنجد!
جان برافشانم اگر سعدي خويشم خواني
|
سر اين دارم اگر طالع آنم باشد
|
(فروغي، ص 481)
جان برافشانم اگر سعدي خويشم خواني
|
سر برافرازم اگر طالع آنم باشد
|
(يوسفي، ص 236)
در مناسبت با «جان برافشانم» «سر بر افراشتن» داراي زيبايي صوري و معنايي بيشتري است. «سر اين دارم» دوباره مطلب پيشين را كه قصد جان افشاني عاشق است، به شرط بندگي معشوق، تكرار مينمايد.
دل آينه صورت غيب است وليكن
|
شرط است كه بر آينه زنگار نباشد
|
(فروغي، ص 484)
در صورت زيبا چه توان گفت وليكن
|
شرط است كه بر آينه زنگار نباشد
|
(يوسفي، ص64)
در ارتباط عرضي مصرعها، با عبارت: «در صورت زيبا چه توان گفت وليكن» ارتباط معنايي دو مصرع از بين ميرود چرا كه هر مصرع عليرغم اتصال و مشروط شدن آنها به يكديگر با واژه وليكن، اما هر يك معناي مستقلي را اراده نموده است!
چشم عاشق نتوان دوخت كه معشوق نبيند
|
پاي بلبل نتوان بست كه بر گُل نسرايد
|
(فروغي، ص 512)
چشم عاشق نتوان دوخت كه معشوق نبيند
|
ناي بلبل نتوان بست كه بر گُل نسرايد
|
(يوسفي، ص 9)
ناي بستن به منظور بستن راه صوت و آواز با مفهوم كلي بيت مبني بر ايجاد مانع براي حذر از عشق بيشتر از پاي بستن در تناسب است.
آه دريغ و آب چشم، ارچه موافق منند
|
آتش عشق آن چنان، نيست كه وانشانمش
|
(فروغي، ص 530)
باد دريغ و آب چشم، ارچه موافق منند
|
آتش عشقت آن چنان، نيست كه وانشانمش
|
(يوسفي، ص 237)
در تناسب با آب چشم معشوق، آه دريغ از عبارات متداول در زبان و ادب فارسي است. از سوي ديگر آه است كه از نهاد معشوق از سر حسرت و اندوه برميآيد نه باد!
اي كه گفتي به هوا دل منه و مهر مبند
|
من چنينم، تو برو مصلحت خويش انديش
|
(فروغي، ص 536)
اي كه گفتي به هوا جان مده و دل بمبند
|
من چنينم، تو برو مصلحت خويش انديش
|
(يوسفي، ص 20)
«بمبند» از نوع واژگاني است كه شاعر در تنگاي قافيه و جبران وزن شعري بدان روي ميآورد و به نظر ميرسد كه سعدي چيرهدست تر و توانمندتر از آن باشد كه به قافيه سازي و وزن پردازي از نوع غير شاعرانه روي آورد.
ملامت گوي عاشق را چه گويد مردم دانا؟
|
كه حال غرقه در دريا، نداند خفته بر ساحل
|
(فروغي، ص 538)
ملامت گوي غافل را چه گويد مردم دانا؟
|
كه حال غرقه در دريا، نداند خفته بر ساحل
|
(يوسفي، ص 53)
با توجه به معناي عرضي مصرعها به كار جستن واژه غافل كه مبني بر غفلت شخص ملامت گوي است و هم غفلتش همچون شخصي است كه بر كنار ساحل خفته است، صحيحتر است از ملامت گوي عاشق؛ چرا كه شخص ملامت كننده به جهت بيخبري و غفلتش، افعال و كردار عاشق را وقعي نمينهد، پس او را به ملامت ميخواند، نه شخص عاشق كه خود درد آشناست.
گو به سلام من آي، با همه تندي و جور
|
وز من بيدل ستان، جان به جواب سلام
|
(فروغي، ص 544)
گو به سلام من آي، با همه تندي و جور
|
وز من بيدل ستان، جان و جواب سلام
|
(يوسفي، ص 127)
در قبال يادي كه معشوق از عاشق ميكند، فرد عاشق به راحتي جان خويش را نثار ميكند. تندي و جور معشوق با جان ستاني او از عاشق نيز در تناسب است، اما معشوق در انتظار پاسخ سلام و يا يادكردي از سوي عاشق نيست كه با واو عطف آن را پيوند دهيم.
در صورت به كار جستن واژه «و» معنا كاملاً تغيير ميكند و شاعر ميگويد كه به سلام و ياد كردي از من برآي و از من جانم را بستان و جواب سلام را بگير!!
زين سبب خلق جهانند مريد سخنم
|
كه رياضت كش محراب دو ابروي توأم
|
(فروغي، ص 545)
لاجرم خلق جهانند مريد سخنم
|
كه رياضت كش محراب دو ابروي توأم
|
(يوسفي، ص 228)
در مصرع دوم حرف ربط «كه» از نوع تعليلي است و علت امري را بيان مينمايد كه در مصرع قبل بدان اشاره شده است، در اين حالت نميتوان از واژه «لاجرم» به معناي ناگزير بهره جست. با وجود اين «كه» تعليلي و براي به دست آوردن مفهومي درست تنها بايد بدان ضبطي اكتفا نمود كه فروغي بدان اشاره مينمايد؛ چرا كه در مصرع نخست علت روي دادن امر در مصرع دوم توضيح داده شده است.
تو را در بوستان بايد كه پيش سرو بنشيني
|
وگرنه باغبان گويد كه ديگر سرو ننشانم
|
(فروغي، ص 564)
تو را در بوستان بايد كه پيش سرو ننشيني
|
وگرنه باغبان گويد كه ديگر سرو ننشانم
|
(يوسفي، ص 89)
با وجود عبارت وگرنه، عاشق، محبوب خود را از امري بر حذر ميدارد كه در خلاف آن صورت، اتفاقي ميافتد كه خوش آيند نيست. اگر محبوب سرو قد و رعناي سعدي در بوستان در كنار درختان سرو بنشيند، زيبايي سرو قدش، باغبان را از كاشتن سروهاي ديگر نااميد ميسازد. پس محبوب سرو قد سعدي نبايد قدر ديگر سروها را با زيبايي خويش در نظر باغبان بكاهد.
بگذاشتند ما را، در ديده آب حسرت
|
گريان چو در قيامت، چشم گناهكاران
|
(فروغي، ص 579)
بگذاشتند ما را، در ديده آب حسرت
|
گردان چو در قيامت، چشم گناهكاران
|
(يوسفي، ص 84)
به جز از اين كه تناسبي ميان كلمات ديده، آب حسرت، گريان و چشم گناهكار، ميتوان بازيافت، از نظر معنايي نيز، چشم گناهكار، به جهت حسرتي كه از عملكرد خويش دارد، گريان است نه گردان!
سرو روان نديدهام جز تو به هيچ كشوري
|
هم نشنيدهام كه زاد از پدري و مادّري
|
(فروغي، ص 617)
سرو روان نديدهام جز تو به هيچ كشوري
|
مه نشنيدهام كه زاد از پدري و مادّري
|
(يوسفي، ص 170)
اگرچه وجود واژه «هم» ميتواند به گونهاي توجيه معنايي داشته باشد، اما بيشك «مه» معناي زيباتري را به خواننده ارايه مينمايد.
بستهاماز جهانيان بر دل تنگ من دري
|
تا نكنم به هيچ كس گوشه چشم خاطري
|
(فروغي، ص 618)
بستهاياز جهانيان بر دل تنگ من دري
|
تا نكنم به هيچ كس گوﺷﮥ چشمِ خاطري
|
(يوسفي، ص 170)
از فصاحت كلام سعدي به دور است كه «ام» را با توجه به واژﮤ من در همان مصرع به تكرار به كار جويد. شايد اگر واژه «من» به «خود» تغيير مييافت، به كار رفتن «ام» صحيح به نظر ميرسيد، اما بستهاي ميتواند فصاحت كلام سعدي را تأمين نمايد.
***
تفاوتهايي از اين دست در ميان نسخههاي مختلف تصحيح شده كليات سعدي، ما را به ضرورت رويكرد به اجماعي از تصحيح انتقادي متن كليات رهنمون ميسازد. تصحيحي كه با بهرهمندي از ﻫﻤﮥ امكانها و توانهاي موجود و نه تنها با تكيه بر اقدم نسخ و يا ذوق سليم بلكه از گونه تصحيح انتقادي ما را به متن اصلي اين اثر نزديك و نزديكتر سازد.
منابع:
1. مصلح الدين، سعدي، كليات سعدي، به اهتمام محمد علي فروغي، تهران،انتشارات امير كبير، 1365.
2. مصلح الدين، سعدي، غزل هاي سعدي، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، تهران،انتشارات سخن، 1385.
© کپی رایت توسط دانشنامه فارس کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.) برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است. نوشته شده در تاریخ: 1386/5/1 (2671 مشاهده) [ بازگشت ] |